۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

نقد کتاب نقد

امروز ظهر يک شماره ناشناس با موبايلم تماس گرفت. ميخواستم گوشي را برندارم ولي گفتم شايد کار مهمي داشته باشد. گوشي را که برميدارم، صداي آن طرف خودش را شهباز معرفي ميکند. ميخواهم گوشي را قطع کنم ولي بي خيال ميشوم. حدود دو ماه پيش به معرفي صادق شهبازي قرار در جلساتي براي نقد کتاب نقد به مديريت همين آقاي شهباز شرکت کنم و البته من هم در جلسه اول شرکت کردم و مثل هميشه با اظهار نظرهاي خاص توجه همه را به خود جلب کردم و قرار شد در جلسه بعدي به تفصيل نظرات خود را بگويم؛ ولي با کامل بي ادبي در جلسه بعد حضور پيدا نکردم و براي آنکه هيچ گونه دسترسي به من وجود نداشته باشد در حوالي زمان برگزاري جلسه موبايل خودم را خاموش کردم.

حالا امروز بعد از حدود پنج ماه اين بنده خدا به من زنگ زده بود و من هم که تازه شب قدر را پشت سر گذاشته بودم و ميخواستم آدم خوبي شوم احساس خجالت ميکردم. و اين احساس شرمندگي وقتي بيشتر شد که گفت آقاي زالي کجا هستيد، ميخواستم هديه اي خدمتتان تقديم کنم. گفتم به چه مناسبتي؟ گفت حضور در جلسه نقد کتاب نقد

از شدت خجالت آب ميشوم.

واقعا بعضي ها چقدر بزرگوارند

در حاشيه: تصميم گرفته ام من بعد در اين وبلاگ کمی مطالب زرد هم منتشر کنم

هیچ نظری موجود نیست: