۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

کجايند آنهايي که



و امشب غربتی سي ساله پايان ميپذيرد ...

از نوف بكالى روايت شده است كه گفت : اميرالمؤ منين اين خطبه را براى ما در كوفه ادا فرمود. و او كه بر سنگى كه جعدة بن هبيره المخزومى براى او نصب كرده بود، ايستاده بود. جبّه اى پشمين بر تن داشت و بند شمشيرش از ليف خرما بود و پاى افزارى از ليف خرما به پاى داشت و نشان سجده بر پيشانيش چون پينه هاى زانوى شتر پيدابود. و چنين فرمود:

...

آگاه باشيد، كه آنچه از دنيا روى آورده بود، پشت كرد و آنچه پشت كرده بود روى آورد. بندگان نيك خدا، عزم رحيل كردند. متاع اندك ناپايدار اين جهان را به نعمت فراوان و پايان ناپذير آخرت فروختند. برادران ما كه خونشان در صفين ريخته شد، اگر امروز زنده نيستند، زيان نكرده اند تا اندوهگين شوند و شرنگ تيره گون جفاى دشمن را بياشامند. به خدا سوگند با خدا ديدار كردند و خدا مزدهايشان را به تمامى داد و پس از ترسان بودن به سراى امانشان درآورد. كجايند برادران من كه قدم در راه نهادند و همراه حق درگذشتند؟ عمار بن ياسر كجاست ؟ ابن تيّهان كجاست ؟ ذوالشهادتين كجاست ؟ كجايند همانندان ايشان ، برادرانمان كه با هم مرگ پيمان بستند و سرهايشان به سوى بدكاران فرستاده شد.

دست در محاسن شريف خود زد و بسيار گريست. سپس فرمود:

دريغا بر برادران من ، كه قرآن تلاوت كردند و آن را نيكو آموختند و در آنچه واجب بود، انديشيدند و بر پايش داشتند و سنت را زنده ساختند و بدعت را ميرانيدند و چون به جهاد دعوت شدند، اجابت كردند و به پيشواى خود اعتماد نمودند و از او پيروى كردند.

جهاد جهاد، اى بندگان خدا. بدانيد كه من امروز لشكر مى آرايم. هر كه خواهد كه با اين سپاه به سوى خدا در حركت آيد به لشكرگاه روى نهد.

نوف گفت : براي فرزندش حسين ( ع ) پرچمي با ده هزار نفر و براي قيس بن سعد در ده هزار و براي ابوايوب انصاري در ده هزار و براي ديگران هر کدام تعدادي ديگر تهيه فرمود . تصميم داشت به صفين بازگردد . و هنوز جمعه نگذشته بود که ابن ملجم جنايتکار به امام ضربت زد. لشکر برگشت و ما همچون گله اي بوديم که شبان خود را از دست داده و گرگان از هر جانب به سرعت به آنها حمله ور شده بودند



هیچ نظری موجود نیست: