۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

تذکر یک نکته


مدتی پیش مطلبی با عنوان دخالت در سیاست نگاشتم. و در آنجا نوع رفتار نظامیان در اصرار ورود به سیاست را با دخالت در مسائل سیاسی توسط آقای منتظری مقایسه کردم و البته در انتها بدون آنکه قضاوتی بنمایم، داوری نهایی را با طرح یک پرسش به مخاطب واگذار نمودم. از همان ابتدا مسلم بود که واکنش‌ها به این مساله متفاوت خواهد بود. ولی در این میان یکی از کامنت‌ها بیش از همه توجه مرا به خود جلب کرد. دوستی که اصرار داشت دخالت نظامیان در سیاست را به بهانه حفظ نظام مشروع جلوه داده و به نحوی وصیت‌نامه امام را تفسیر به رای نماید، در نهایت پس از آنکه به پاسخ نهایی من جوابی نداد، کامنتی به صورت زیر برایم گذاشت:
توجه نکرده بودم که پدرتان وزیر میرحسین هم بوده اند. قضیه جالب بود جالب تر شد.
بنده گرچه این پاسخ را بی‌ارتباط با اصل مساله می‌دانم، ولی صرفا برای تنویر افکار عمومی عرض می‌کنم که پدر بنده در هیچ دوره‌ای از ادوار جمهوری اسلامی وزیر نبوده‌اند.


۱۳۸۸ دی ۶, یکشنبه

با جگر شیعه چه‌ها کرده‌ای





مشعر حق عزم منا کرده‌ای
کعبه شش گوشه بنا کرده‌ای

تیغ تنت را به مصاف آمدست
نیزه سرت را به طواف آمدست

بر سر نی زلف رها کرده‌ای
با جگر شیعه چه‌ها کرده‌ای

ظهر عاشورای 1431 هجری قمری




۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

دخالت در سیاست


امام خمینی در اواخر عمر گرانبار خویش در نامه‌ای خطاب به آیت‌الله منتظری ایشان را به دلیل ساده لوحی از دخالت در سیاست بازداشتند: از آنجا كه ساده لوح هستيد و سريعاً تحريك مى‏شويد در هيچ كار سياسى دخالت نكنيد، شايد خدا از سر تقصيرات شما بگذرد.
همچنین در وصیت‌نامه سیاسی الهی خود نظامیان را نیز از دخالت در سیاست بازداشتند: قواى مسلح مطلقاً، چه نظامى و انتظامى و پاسدار و بسيج و غير اينها، در هيچ حزب و گروهى وارد نشده و خود را از بازيهاى سياسى دور نگه دارند.
مساله قابل تامل آن است که هم آقای منتظری و هم گروهی از نظامیان آشکارا این وصیت امام را زیر پا نهادند. آقای منتظری اما امام را فردی بزرگ خواند که اشتباهاتی نیز مرتکب شده است و بدین وجه انحراف خود را از توصیه امام و انتقادهای تند خود علیه مقامات جمهوری اسلامی و عملکرد آن را بدین نحو توجیه نمود. اما نظامیان دخالت خود را در سیاست به بهانه حفظ اندیشه امام عنوان می‌کنند. 
راستی کدامیک بدتر است؟ کسانی که به صراحت مخالفت و عدم پایبندی خود را به یک امر اعلام می‌کنند و کسانی که به ظاهر به تمامی التزامات آن امر پایبند هستند و در عمل کار دیگر می‌کنند.

۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

عزاداری‌های نامشروع




1-سماوری که به بزم حسین می‌جوشد
غبار رحمت آن عیب خلق می‌پوشد
داشتم به خانه می‌رفتم که دیدم بساط چای برپاست و بالای ایستگاه صلواتی هم شعر فوق را نوشته‌اند؛ از خود می‌پرسم چرا باید چنین باورهایی که هیچ‌گونه توجیه عقلی و نقلی محکمی ندارد در جامعه آن هم به گونه‌ای مقدس رایج باشد؟

2- در ضبط تاکسی، نوار مداحی گذاشته است و به زعم خود حرمت ماه محرم را حفظ کرده است. کمی حواسم را معطوف به عبارات و طنین مداح می‌کنم. به سبک یکی از ترانه‌های سخیف معروف می‌خواند.

3- واعظ گفت هرکه بر حسین گریه کند آتش جهنم بر او حرام می‌شود. گفتم آقا سند این سخنتان چیست. گفت کار اباعبدالله کار دل است و سخن شما ناشی از اسارت در دام عقل. بشوی اوراق گر هم بحث مایی. سرم را پایین انداختم و از مسجد بیرون آمدم.

4- شاید یکی از مهم‌ترین مشکلات و آسیب‌های عزاداری‌های ماه محرم آن است که چندان نقش معرفت‌زا نسبت به امام حسین علیه‌السلام و قیام او ایفا نمی‌کند و از همین روست که با پایان ایام عزاداری همان آش و همان کاسه در جامعه پابرجاست. آنچه در این میان به عنوان یک وظیفه از ما برمی‌آید آن است که تا حد توان از جنبه‌های خرافی و انحرافی عزاداری‌ها بکاهیم و اطرافیان را به شنیدن و خواندن آثار علمای اصیل در این زمینه دعوت کنیم. کتاب "شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی" اثر استاد جوادی آملی و "حسین (ع) شهید پیشرو فرهنگ انسانیت" اثر علامه جعفری دو پیشنهاد مناسب برای این ایام است.


۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

و تو همچنان مظلومي

و امروز هزار و چهار صد سال از غدير مي‌گذرد.
هزار و چهار صد سال از سقيفه.
هزار چهار صد سال از آغاز در گلو گرفتن استخوان و در کام داشتن تلخي حنظل.
و تو همچنان مظلومي!
نه شعرايمان شهادت‌خواهند!
و نه حکمايمان عدالت‌خواه!
و نه حاکمانی که شبانه گرسنانگان را اطعام کنند.
و علوي بودن تنها نامي است که يدک مي‌کشيم!
چون ابراهيمي که ناميست بي‌مسما بر حجي که حاجيان مي‌روند و پولشان را به بمبي بر سر شيعيان يمن تبديل مي‌کنند.
و آنان که به نام تو کنگره و بنياد به راه مي‌اندازند و از اسلام تنها تعيش و ترفه را فهميده‌اند.
و همچنان مظلومی، آنگونه که قلم از وصفش باز می‌ماند.

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

يادي از محسن


قبل از اينکه به دانشگاه بيايم يک اشتراک به سامانه رايانامه ياهو (Yahoo Mail) داشتم. البته استفاده‌ي چنداني از آن نمي‌کردم، به طوريکه حتي يکبار هم پيش نيامده بود که فايلي را به يک رايانامه الحاق (Attach) کنم.
سال اول ورود به دانشگاه، قرار شد که فايل يکي از پروژه‌ها را براي دستيار آموزشي درس بفرستم. براي اولين بار متوجه شدم، که امکان فرستادن فايل از طريق ايميل وجود دارد، ولي نمي‌دانستم که چگونه بايد اين کار را انجام دهم.از يکي از دانشجويان سال بالايي خواستم که به من کمک کند؛ او هم بدون هيچ منت و ذره‌اي تمسخر براي اين پرسش به ظاهر ساده، آمد و بر روي صفحه رايانه به من راه الحاق فايل به رايانامه را توضيح داد.
او کسي نبود جز محسن روح‌الاميني؛ شادي روحش صلوات!

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

تاملي در مصوبه حذف کنکور

در هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي طرحي به تصويب رسيد که طي آن دولت ملزم مي‌شد تا سال 1390 کنکور را حذف نمايد. بر طبق اين مصوبه وزارت علوم موظف شد با همکاري وزارت آموزش و پرورش معدل نمرات امتحانات نهايي در مقطع دبيرستان را ملاک پذيرش در دانشگاه قرار دهد. توجيه طراحان اين طرح کاهش استرس کنکور بر روي داوطلبان و خانواده‌هاي آنان و افزايش دقت آزمون بود.
در روزهاي گذشته وزير علوم تحقيقات و فن‌آوري اعلام کرد که سعي دارد با مساعدت مجلس طرح حذف کنکور را تا سال 1392 به تاخير انداخته و تا زمان اجراي آن، در چند مقطع از سال کنکور برگزار شود. به عبارت ديگر در حال حاضر امکان اجرايي شدن اين طرح وجود ندارد.
يک پرسش بسيار مهم آن است که آيا نمايندگان مجلس در هنگام تصويب اين طرح نمي‌توانستند عدم امکان اجراي اين طرح را  پيش‌بيني نمايندو ديگر آنکه آيا با اجرايي شدن طرح فعلي اهداف ذکر شده توسط نمايندگان مجلس براي تصويب اين طرح محقق مي‌شود.
در طول 10 سال گذشته همه ساله حدود يک ميليون داوطلب در کنکور کارشناسي شرکت مي‌کرده‌اند که در اين ميان رقابت اصلي بر سر حدود پنجاه هزار کرسي بوده است. البته اين آمار با در نظر گرفتن دو پارامتر مقاطع روزانه و دانشگاه‌هاي پرطرفدار است، و در صورتي که پارامترهاي ديگري چون پرطرفدار بودن برخي رشته‌ها نسبت به ساير رشته‌هاي تحصيلي در گروه‌هاي مختلف آزمايشي افزوده شود، تحليل رقابت پيچيده‌تر از اين خواهد بود.
حذف کنکور چهارگزينه‌اي و جايگزيني آن امتحانات فراگير کتبي با مشکل عدم دقت مواجه است. پاسخنامه امتحان چهارگزينه‌اي، هر چند بار که تصحيح شود، نمره‌اي يکسان خواهد داشت، ولي تصحيح برگه پاسخنامه يک داوطلب توسط مصححان مختلف معمولا با اختلاف نمره مواجه خواهد شد، به گونه‌اي که در اين رقابت شديد، روش گزينش بر اساس معدل از دقت کافي برخوردار نيست. همچنين درسال گذشته اعلام شد که در امتحانات نهايي خرداد ماه سال سوم، هزار و هشتصد داوطلب معدل برابر داشته‌اند. در روش فعلي گزينش دانشجو، در صورتي که دو نفر با نمره‌اي برابر يک کد رشته را انتخاب کنند، هر دو در آن کدرشته پذيرفته خواهند شد، ولي در صورت جايگزين شدن معدل، با وجود معدل‌هاي مساوي که تعداد آنها ممکن است از ظرفيت بعضي از رشته‌هاي تحصيلي فراتر رود، چه چاره‌اي براي اين مساله مي‌توان داشت؟
يکي از مهم‌ترين استدلال‌ها براي حذف کنکور کاهش استرس داوطلبان است؛ ولي با کمي تامل مي‌توان دريافت که حذف کنکور به روش فعلي نه تنها از استرس داوطلبان نمي‌کاهد، بلکه استرس به تمامي شب‌هاي امتحان در طول دوره دبيرستان منتقل مي‌کند.
مساله مهم‌تر عدم سازگاري در ميان  مصوبات مجلس است. همان طور که ذکر آن رفت در کشور ما به دليل کم بودن فرصت‌هاي مطلوب ادامه تحصيل و تعداد زياد داوطلبان، رقابت سختي براي ورود به دانشگاه شکل مي‌گيرد؛ راه حل آن نيز ايجاد فرصت‌هاي جايگزين تحصيلي و شغلي است؛ در حال حاضر اين امکان وجود دارد، که عده‌اي براي ادامه تحصيل در مقطع کارشناسي به خارج از کشور مهاجرت نمايند، ولي در صورت اجرايي شدن مصوبه فعلي مجلس براي اصلاح قانون وظيفه عمومي، اين امکان از تعداد زيادي از داوطلبان ذکور سلب مي‌شود، به عبارت ديگر با اين مصوبه رقابت براي ورود با دانشگاه و استرس داوطبلان افزايش مي‌يابد.
در کشورهاي توسعه‌يافته چنين رقابتي براي ورود به دانشگاه وجود ندارد زيرا  از سويي فرصت‌هاي ادامه تحصيل فراوان بوده و از سوي ديگر به دليل وجود فرصت‌هاي شغلي، رقابت  براي ورود به دانشگاه به اين شدت نيست. در حاليکه در ايران بخش فراواني از جامعه براي يافتن فرصت شغلي بهتر، فرار از سربازي و نيز رهايي از بيکاري به دنبال ورود به مقاطع بالاتر تحصيلي هستند. در کنار اين مساله، کم بودن فرصت‌هاي ادامه تحصيل، رقابت کنکور را در ايران به يک ماراتن نفس‌گير تبديل مي‌کند.بنابراين تنها راه حذف کنکور افزايش فرصت‌های مطلوب تحصيلی و نيز افزايش فرصت‌های شغلی است؛ و تا زماني که وضع چنين باشد، بهترين روش گزينش دانشجو روش فعلی است.
تمامي اشارات فوق در باب عدم امکان حذف کنکور و ناکارآمدي روش جايگزين، براي هر کس که اندک اصلاعي از مسائل کشور داشته باشد قابل درک است. حال در اين ميان يک پرسش بسيار جدی در ميان است: چرا بايد با نمايندگاني روبرو باشيم که نه تنها بدون در نظر گرفتن امکان اجرايي شدن يک مصوبه به آن راي مثبت مي‌دهند، بلکه حتي به سازگاري مصوبات خويش با يکديگر نيز نمي‌انديشند.

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

آبي ترين بهانه دنياي من سلام


فکرش را هم نمي‌کردم صدای دلم را بشنوی. سجاد که گفت راهي مشهد است، لحظه‌اي، فقط لحظه‌اي در دل حسرت خوردم، و بعد هم همه چيز را در غوغاي زندگي روزمره فراموش کردم؛ ولي تو مرا فراموش نکردي و اين شد که من هم در آخرين دقايق راهي مشهد شدم.
"و هنگامي که بندگانم از من پرسش کنند، بگو من از رگ گردن به آنها نزديکترم."

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

بیماری دکترا


خدايا! ما را دکتر بميران و تا ندکترانيده‌اي از اين دنيا مبر!
جلال آل احمد در شرح زندگي خود نقل مي‌کند که در دوره‌اي، دکترا هم پذيرفته شده و البته آن را نيمه‌کاره رها کرده است و به قولي از بيماري دکترا رهايي يافته است.
آقاي دکتر عابدي را فکر مي‌کنم همه مي‌شناسيد. يکروز که داشت برايم زندگي‌اش را تعريف مي‌کرد، گفت که بعد از ليسانس ديگر ادامه تحصيل رسمي نداده است؛ زيرا به نظرش درس خواندن براي مدرک شرک به خداست.
عجب رند عالم‌سوزيست اين دکتر عابدي!
قصه دکتر عابدي باعث شد که اين جمله عارفانه را از خود ساطع کنم: هرکس براي رضاي خدا از مدرک دکترا چشم بپوشد، خداوند او را در همين دنيا دکتر مي‌گرداند.
خدايا! تمامي بيماران مبتلا به دکترا را شفاي عاجل عنايت بفرما!

۱۳۸۸ مهر ۲۰, دوشنبه

در دفاع از حريم تفکر


چندي است که فردي با اظهارات فوق کارشناسانه در حوزه مسائل فلسفي توانسته براي خود وجهه‌اي دست و پا کند و حتي به سخنران ثابت تلويزيون و محافل بسيج دانشجويي تبديل شود.
در زندگي‌نامه خودنوشتي که در سايت شخصي او درج شده، آمده است: او به تحصيل خصوصي دروس تخصصي «زيباشناسي» نزد محمد مهدي فولادوند پرداخت. فولادوند كه مولف نخستين كتاب‌هاي زيباشناسي در ايران، پايه‌گذار نخستين انجمن فلسفه، استاد دانشگاه سوربن پاريس و مترجم برجسته قرآن كريم است، به مدت يكسال [او] را به عنوان دستيار پژوهشي خود در حوزه تدوين مباحث نوين زيباشناسي در هنر مدرن برگزيد و اين همكاري تا سال 1382 ادامه يافت كه ماحصل آن نگارش و نشر رساله‌اي در باب زيباشناسي مدرن بود.
در کل زندگينامه، تنها بخشي که سابقه تحصيلي او را نشان دهد همان چند سطر فوق است. يعني ايشان فاقد هرگونه تحصيلات فلسفي است. گرچه در اين متن ادعا شده که او رساله‌ای در باب زيبايي‌شناسی مدرن نگاشته است، ولی از کيفيت اين رساله و چند و چون آن اطلاعی در دست نيست.
در ادامه برخي از اظهارات شبه فلسفي او را مرور می‌نمايم.
«پوپر در ايران حکم «پدرخوانده جامعه باز» را براي روشنفکران ديني دارد تا جايي که آنان به جناح پوپريست‌ها مشهور شده‌اند عبدالکريم سروش مي‌گويد بن‌مايه آموزه‌هاي پوپر ساختار فکري او و کساني چون مصطفي ملکيان را ساخته است.»
نکته بسيار جالب‌ آن است که اين فرد سروش و ملکيان را در کنار هم قرار داده و هر دو را متاثر از پوپر مي‌داند؛ حال آنکه اگر کسي اندک اطلاعي از مواضع اين دو داشته باشد، به خطاي واضح او پي مي‌برد. آقاي سروش شايد متاثر از پوپر باشد، ولي آقاي ملکيان اساسا دغدغه‌هايي معنوی و عرفانی دارد که در هر دو ساحت فلسفه تحليلی و قاره‌ای به جستجوی آنها می‌پردازد.

«کارل پوپر، فيلسوف علم اتريشي- انگليسي (1902-1994.م) که نسبي يهودي دارد، از ابتداي جنگ سرد با آراء خود در باب «انقلاب علمي» به چتر معرفتي سازمان سيا پيوست و «در دفاع از علم و عقلانيت» تئوري «ابطال‌پذيري» را ساخت. او گفت عقلانيت يعني «ابطال کردن» نظريه‌ها و نظريه‌اي علمي است که با تجربه ابطال شود! اگر فرضيه‌اي خود را به حقيقت نزديک ببيند و امکان بقا آن فراهم شود، خطرناک است، چون با روح نسبيت‌گرايي غرب سازگار نيست. از اين رو، پوپر با رد هرگونه قطعيت علمي نتيجه مي‌گيرد که همه فرضيه‌هاي ايدئولوژيک بايد آماده زوال و نابودي باشند و اگر آموزه‌هاي خود را حقيقت بپندارند، سبکسري کرده‌اند. پوپر دنيايي را تصوير مي‌کند که هيچ دانايي و دانش مطمئني در آن وجود ندارد و معتقد است که ايثار و شهادت در راه فرضيه‌هايي که روزي زوال آنان فرا مي‌رسد، عين ديوانگي است! به صراحت مي‌گويد که اينگونه آراء بايد از سرزمين انديشه‌ها اخراج شوند. از چنين بنيان فکري‌اي است که پوپر در فلسفه سياسي خود «اصلاح‌طلبي ليبرال» را جايگزين «انقلابي‌گري راديکال» مي‌کند. مي‌گويد «تغييرات مسالمت‌آميز» چارچوبي به وجود مي آورد که اصلاحات بعدي را ممکن مي سازد. درکتاب مشهورش، يعني‌ جامعه باز و دشمنان آن، قهرمانان تاريخ فلسفه چون افلاطون، هگل و مارکس را به پاي ميز محاکمه مي‌کشاند و به روايتي، با حمله به نقات قوت فلسفه کمونيسم، کمر قول چپ‌گراي عالم را شکست. او کيفرخواستي عليه هرگونه «آرمانشهر» صادر مي‌کند، اما در آخر، خودش دموکراسي را آرمانشهر جامعه باز مي‌خواند و همه را به سوي پذيرش نظام ليبرال سرمايه‌داري آمريکا دعوت ميکند؛ آرمانشهري که هر لحظه امکان زوال و نيستي آن مي‌رود!»
باز هم اين فرد با اعتمادي به نفسي کاذب آسمان را به ريسمان مي‌بافد. پرسش اصلي در اين ميان آن است که نوع نگاه پوپر به مساله علم و ظهور نظريه‌هاي علمي اولا چه ربطي به سازمان سيا دارد و ثانيا نسبي‌گرايي نظريه پوپر در کجاست؟ اينکه ايشان يک فيلسوف را به خاطر اظهارات علمي خود، دست‌نشانده سيا بداند از چه منطق فلسفي تبعيت مي‌کند؟ همچنين مشخص نيست که ايشان با چه استنادی روح غرب را نسبی‌گرا می‌داند، حال آنکه مدرنيه ماهيتی مطلق‌گرا دارد. همچنين دعوی تقرب به حقيقت اساس روح رئاليستی نظريه پوپر است، که متاسفانه به نحوی واژگونه به آن پرداخته شده است.
«وي همچنين اضافه کرد: آنها کساني را که بخواهند مباني نظري فلسفه پست مدرن خود و مباني حکومتي امريکا را زير سوال ببرند، مجنون و ديوانه مي شمارند و براي او حقوق شهروندي و کرامت انساني قايل نيستند.»
عبارت فوق که با اندک اطلاعی از مباحث فلسفی روز، احتمالا به صورت زير تغيير مي‌يابد محل بحث‌های فراوانی است.
"آنها کساني را که بخواهند با مباني نظري فلسفه پست مدرن خود، مباني حکومتي امريکا را زير سوال ببرند"
مساله اصلي آن است که جريان فلسفي پست مدرن بخش کوچکي از سنت فلسفي قاره‌اي غرب معاصر است. اين جريان که در امتداد سنت فلسفي پساساختارگراي فرانسوي است نگاهي انتقادي آموزه‌هاي مدرنيته داشته و امکان بسياري از آموزه‌هاي مدرنيته از جمله عقلانيت را به چالش مي‌کشد. مساله اصلي آن است که برخلاف پندار بسياری از افراد بي‌اطلاع داخل، جريان فلسفي پست‌مردن نه تنها يک جريان برانداز و ضدمدرن نيست، که تنها جرياني منتقد مي‌باشد. ويژگي اساسي مدرنيته همين فرآيند خودنقادي آن است که امکان بقاي آن را در بلندمدت فراهم مي‌کند. گرچه در جامعه‌اي چون جامعه ايران که فرهنگ نقادي وجود خارجي ندارد، ممکن است هرگونه انتقادي مساوي با براندازي تلقي شود.
«پژوهشگر موسسه کيهان افزود: اصلاح طلبان در زمان قدرت 8 ساله خود کوشيدند تا مباني سکولاريسم ديني را در جامعه نهادينه کرده و با قبول مباني فلسفي افرادي همچون ريچارد رورتي، بزرگترين فيلسوف آمريکايي، ليبرال دموکراسي غربي را گام به گام در کشور به پيش ببرند.
اين تحليل‌گر مسايل سياسي تصريح کرد: خلاصه نظريه بزرگترين فيلسوف آمريکايي [رورتي] اين مطلب است که امروز فلسفه غرب، فلسفه‌اي است که از عصر روشنگري به ارث مانده است، امروز اين فلسفه مرده است چرا که فلسفه غرب به مغالطه‌ها و بن‌بست‌هاي گوناگون رسيده است و باعث به پايان رسيدن حيات خود شده است.»
کنار هم قرار دادن دو ادعاي فوق نشان مي‌دهد که ايشان در کنار بي‌اطلاعي، به سازگاري دعاوي خويش نيز چندان توجهي ندارد.
در کنار ادعاي فوق، پرسش اصلي آن است که اصلاح‌طلبان چگونه مي‌خواهند با استناد به نظريات فلسفي ريچارد رورتي که به اولويت دموکراسي بر فلسفه معتقد است، بن‌مايه‌اي نظري براي اصلاحات فراهم کنند؟ پرسشي که مسلما به دليل فقر فلسفي، صاحب مدعاي فوق نه تنها جوابي براي آن ندارد، بلکه شايد از درک معناي آن نيز غافل باشد.
او ادعا مي‌کند که جريان فلسفه روشنگري جرياني مرده و فلسفه غرب به بن‌بست‌هاي گوناگون رسيده است. در حالي که در غرب بازار بحث‌هاي فلسفي داغ بوده و سالانه صدها کتاب و مقاله در زمينه‌هاي فلسفي منتشر مي‌شود. البته نکته اصلي آن است که ايشان براي اين ادعاي خود نه مستندي ذکر مي‌کند و نه استدلالي ارائه مي‌نمايد. ويژگي اصلي فلسفه چه در عالم اسلام و چه در عالم غرب آن است که همواره با پرسش‌هاي گوناگون و پاسخ‌هاي متعدد براي آنها دست به گريبان است.
البته مساله اصلي در اين ميان سخنان بي‌پايه او نيست. چه آنکه در زندگي روزمره با افراد بسياري روبرو مي‌شويم که سخناني اينچنين برزبان مي‌رانند. تعجب من از صدا و سيما، بسيج دانشجويي و محافل به ظاهر علمي است که به چنين سخناني گوش جان سپرده‌اند و با وجود متفکران اصيلي که سرمايه عمر خويش را به بحث علمي صرف کرده‌اند، کسي را که فاقد هرگونه تخصص و تحصيلات لازم است چنين در بوق و کرنا کرده‌اند.
پانوشت: اين يادداشت در فرصت کوتاهی نگاشته شده است. نگارنده قصد دارد، به توفيق الهی در آينده با تفصيل بيشتری به نقد اين اظهارات بپردازد.

۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

صادق زیباکلام


ساعت يازده‌ونيم قبل از ظهر بود که با مرتضي روحاني تماس گرفتم. کمي از دستم دلخور بود. مي‌خواست با صادق زيباکلام در باب روشنفکري ديني با محوريت عبدالکريم سروش مصاحبه کند. گفت اگر مي‌خواهي تو هم بيا. سريع خودم را به دانشکده حقوق رساندم. اتاق 368. در اتاق باز بود و مرتضي داخل اتاق ايستاده بود. اول فکر کردم اتاق بسيج دانشکده حقوق است. سلام و عليک که کرديم، گفت دکتر در اتاق را باز کرد و رفت و به من گفت منتظر باش.
ده دقيقه‌اي که گذشت سر و کله دکتر پيدا شد. داخل اتاق سرکي کشيد و از روي ميز کپي آخرين مصاحبه‌اش را با يکي از نشريات با تيتر "دين‌گريزي دانشجويان ربطي به علوم انساني غربي ندارد" به من داد و دوباره بيرون رفت.
پنج دقيقه‌ای بعد برگشت. داشتيم براي مصاحبه آماده مي‌شديم که يکباره حصيري را روي زمين پهن کرد و شروع کرد به خواندن نماز ظهر. نگاهي به ساعتم کردم و ديدم که تازه اذان شده.
نماز ظهر و عصر را که خواند، مرتضي مصاحبه را شروع کرد. سوالاتي پيرامون مساله روشنفکري و نسبت آن با دين. براي ويژه‌نامه مجله پنجره با محوريت عبدالکريم سروش. در اثناي مصاحبه بود که از شدت خستگي در حال خواب رفتن بودم؛ البته خدا را شکر چنين نشد.
بعد از پايان رسمي مصاحبه از يکي از نوشته‌هايي که روي ديوار اتاق نصب شده بود سوال کردم. "شرکت شما در اين مراسم توصيه نمي‌شود- وزارت امور خارجه". گفت که اين کارت به همراه دعوتنامه‌اي که از سفارت قطر برايش آمده بود، قرار داشته است.
ساعت حدود يک بود که بعد از يک ساعت مصاحبه با او خداحافظي کرديم. راستش بر خلاف بسياري که تصوير ژورناليستي و تلوزيوني‌شان با آنچه از نزديک مي‌بيني فرسنگ‌ها فاصله دارد، صادق زيباکلام کاملا با برداشت اوليه‌ام از او منطبق بود. به رغم همه اختلافات پيدا و پنهان، همواره در يک نکته او را ستوده‌ام: اينکه اهل ريا و رفتار منافقانه نيست. 

۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

به بهانه‌ي جشن عاطفه‌ها

به دنبال زلزله کاخک، پس از بازگشت از آنجا خسته و خاک‌آلود و غمگين بود. به استقبالش رفتم. مقداري لوازم و لباس را که براي زلزله‌زدگان جمع شده بود، نشانش دادم تا به گمان خود شادمانش کنم. اما او دستش را بر نرده‌ي حياط گذاشت و تا مي‌توانست به شدت گريه کرد. مي‌گفت:«چقدر دردناک است شاهد اين همه مصيبت بودن. ديدن وضع و حال زني که براي بيرون آوردن جسد کودکانش، خاک را با سرپنجه‌اش مي‌خراشد. پيرمردي که به کاشانه‌ي بربادرفته‌ي خود نگاه مي‌کند. خانواده‌اي آبرومندي که بايد لباس و پتوي کهنه هديه‌شان کني ... »
طرحی از يک زندگی (زندگينامه دکتر علی شريعتی)، پوران شريعت رضوی

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

احساس می‌کنم فرصت‌های کمی دارم

چند روز پيش در جلسه دفاع از پايان‌نامه کارشناسي ارشد، يکي از داوران از من پرسيد که پايان‌نامه شما لحن ايجاز‌گونه‌اي دارد . به نظر مي‌رسد که با شتاب بسيار و عجله آن را نوشته‌ايد. علت اين مساله چيست؟
در جواب گفتم: مرحوم دکتر شريعتي در پاسخ به اين سوال که چرا اين قدر با با عجله فعاليت مي‌کند گفت که احساس مي‌کنم فرصت‌هاي کمي دارم.
و من نيز چون او احساس مي‌کنم که فرصت‌هاي کمي دارم.

۱۳۸۸ شهریور ۳۰, دوشنبه

به ياد قيصر امين‌پور

خدا روستا را

بشر شهر را

ولي شاعران آرمانشهر

را آفريدند

که در خواب هم

خواب آن را نديدند.

۱۳۸۸ شهریور ۲۳, دوشنبه

اندیشه امام‌خميني و آسیب‌های پیش رو

عظمت شخصيت امام خميني به حدي است که تمامي جريان‌هاي سياسي پس از انقلاب اسلامي به نوعي وانمود مي‌کنند که در خط و راه او گام برمي‌دارند. علت اين مساله در تمامي موارد آن، نه پايبندي و ايمان اين جريانات به انديشه امام که شناخت آنها از نوع نگاه مردم ايران به ايشان است. هر کس که به قدر ناچيزي با فضاي جامعه ما آشنا باشد، مي‌داند که هر جريان و تفکري که به ستيز آشکار با تفکر امام برخيزد مورد طرد و نفي مردم واقع مي‌شود.

اين مساله گرچه باعث شده که تفکر و شخصيت بي‌نظير حضرت امام مورد احترام همگان باشد، ولي از سويي ديگر منجر به آن شده است که جريان‌ها و افراد، در مواردي که با انديشه امام اختلاف نظر دارند دست به تاويل و چه بسا تفسير به راي سخنان ايشان بزنند.

با ذکر مقدمه فوق و با مروري بر وضعيت فعلي جريان‌هاي فکري و سياسي، به نظر نگارنده در حال حاضر تفکر امام از سوي سه جريان به شدت تهديد شده و در معرض تفسيرهای نادرست است:

1-کساني که وصيت صريح امام مبني بر عدم دخالت نظاميان در سياست را ناديده گرفته و با بهانه مقابله با تهديدات نرم، خود را به ميدان مجادلات سياسي با جريان‌های ديگر کشانده‌اند.

2-کساني که مي‌کوشند وجه اسلامي و نوع نگاه امام به مساله مشروعيت حکومت را انکار کرده و تفسيری منطبق با آموزه‌های ليبرال‌دموکراسي از تفکر ايشان ارائه دهند.

3-کساني که نقش مردم در تفکر امام را ناديده گرفته و مردم را تنها علت قابلي تحقق حکومت اسلامي و توده منتشر مي‌دانند. اين گروه به تفسيري اقتدارگرا از انديشه امام مي‌پردازند.

اميدوارم در آينده بتوانم با شرح و بسط بيشتری نسبت به اين مساله سخن بگويم.

۱۳۸۸ شهریور ۲۰, جمعه

وقتي يونسکو متولي فرهنگ مي‌شود

چند وقت پيش با بيلبورد تبليغاتي افتتاح شعبه شهر کتاب در کرج مواجه شدم. موسسه شهر کتاب، يک نهاد فرهنگي است که با همکاري يونسکو در نقاط مختلف تهران کتابفروشي داير کرده و دسترسي مردم را به کتاب تسهيل نموده است.

بالاخره پس از مدتها، هفته پيش فرصتي دست داد تا بتوانم به فروشگاه شهر کتاب کرج سري بزنم. اولين چيزي که در طول مسير توجه من را به خود جلب کرد، تغيير چهره شهر در طول اين چند سالي بود که من دانشجو شده بودم و تقريبا جز طي مسير هميشگي خود تا دانشگاه از بقيه نقاط شهر بي‌خبر بودم.

فروشگاه شهر کتاب کرج، در بزرگترين خيابان شهر – خيابان شهيد بهشتي- و در دو طبقه از يک برج تجاري واقع شده است. مهم‌ترين نکته در اين فروشگاه تعدد و تنوع کتاب‌هاي موجود در آن بود. به گونه‌اي که در بخش کتاب‌هاي فلسفي از تلخيص رحيق مختوم آقاي جوادي آملي تا ژاک دريدا و متافيزيک حضور نوشته محمد ضيمران يافت مي‌شد.

وقتي از فروشگاه شهر کتاب بيرون آمدم به ياد نمايشگاه کتابي افتادم که چند روز قبل در کنار مسجد امير در خيابان کارگر برپا شده بود. بخش عمده کتاب‌هاي آن ملاقات با جن و راهکارهاي عملي ديدار با امام زمان و احوالات شب اول قبر بود.

با خودم مي‌انديشم که چرا وقتي نهادهاي متولي فرهنگي در اين کشور نمايشگاه کتاب برگزار مي‌کنند، چنين کتب نازلي عرضه مي‌شود و وقتي يونسکو اقدام به کار فرهنگي مي‌کند، به نحوي فاخر آن را به انجام مي‌رساند.

به نظرم علت عمده آن، نبود شايسته‌سالاري در انتخاب مديران فرهنگي و اجرايي کشور است.

۱۳۸۸ شهریور ۱۹, پنجشنبه

و امشب شیعیانت یتیم می‌شوند

و امشب براي تو پايان غربتي سي‌ساله و براي شيعيانت آغاز يتيمي هزار و چهار صد ساله است.

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

ليله‌الجومونگ

گفت: قرارمان باشد سه‌شنبه ساعت هفت.

گفتم نمي‌شود و هرچه اصرار کرد زير بار نرفتم.

گفت: چرا؟

گفتم: آخر سه‌شنبه ليله‌الجومونگ است.

در خبرها آمده است که جمعي از مردم تهران براي استقبال از جومونگ در مقابل هتل استقلال تهران تجمع کرده‌اند.

در سفر به بازفت متوجه نکته جالبی شدم. در اوج زد و خورد مردم، با فرارسيدن زمان پخش سريال جومونگ، به طور موقت دعوا خاتمه می‎يابد و مجدداً با پايان سريال از سر گرفته می‌شود.

جوان لرستانی پس از آنکه نتوانست پدرش را برای فروش گوسفندانش جهت تامين هزينه سفر او به کره و ازدواج با سوسانو متقاعد کند، دست به خودکشی زد.

مقاله‌اي با عنوان جومونگ شجاع‌تر است يا شهيد باقري منتشر شد. راستي جومونگ شجاع‌تر است يا شهيد باقري؟ شايد جومونگ بر روي کاغذ اسطوره‌اي شکست‌ناپذير جلوه کند، ولي شهيد باقري واقعيتي است که روزي بر روي اين کره خاکي زيسته و چون مردي جنگيده است؛ و رجحان او بر جومونگ رجحان واقعيت بر افسانه است.

در دلم حسرت می‌خورم که ايکاش شخصيت‌هايي چون باقری و بروجردی از زير اسارت سياست‌های فرمايشی نهادهاي نظامی بيرون می‌آمدند، تا به تصوير کشيده شدن چهره بدون سانسور آنها، جوانان اين کشور می‌فهميدند که وارث چه ميراث سترگی هستند.

۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

خوابگردها

زمستان سال 84 که به اتفاق مسئول وقت بسيج دانشجويي دانشکده فني ملاقاتي با آقاي دکتر محمدرضا بهشتي عضو هيئت علمي دانشکده‌اي ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران داشتم. محور آن جلسه گرفتن مشورت براي برگزاري سلسله نشست‌هاي علمي-فرهنگي بود.

در اثناي بحث، صحبت آقاي دکتر به کتابي به نام خوابگردها رسيد. پيش‌تر از آن هنگامي که مشغول بحث پيرامون فلسفه‌ي علم با يکي ديگر از اساتيد فلسفه بودم، نام اين کتاب به گوشم خورده بود. آقاي دکتر بهشتي به شدت خواندن اين کتاب را توصيه کرد. البته از آن سال تا به تابستان اخير امکان مطالعه اين کتاب بدست نيامد. بالاخره نسخه تجديد چاپ‌شده‌ي آن توسط انتشارات علمي-فرهنگي به دستم رسيد و مشغول مطالعه آن شدم. گرچه به دليل فشردگي کارها نتوانستم در يک محيط آرام کتاب را بخوانم و از صف انتظار راهور ناجا تا اوقات فراغت اردوي جهادي در بازفت به خواندن اين کتاب گذشت، ولي باز هم بهره‌هاي فراواني از مطالعه آن بردم.

خوابگردها کتابي است با محوريت تحليل نسبت ميان فلسفه و علم طبيعي. اين کتاب با مرور تاريخ نجوم در يونان قديم و نظام هيئت بطلميوسي آغاز مي‌شود. آرتور کوستلر، نويسنده‌ي کتاب به پيدايش نظريه خورشيدمرکزي عالم توسط آريستارخوس در سال‌هاي قبل از ميلاد مسيح و عدم توجه به آن به دليل نوع نظام فلسفي حاکم اشاره مي‌کند. حجم عمده‌ي کتاب به مرور زندگي کپرنيک، کپلر و گاليله مي‌گذرد. از مهم‌ترين تاکيدات کوستلر دراين کتاب آن است که سير دانش نجوم و شکل‌گيري نظريه خورشيدمرکزي عالم نه يک سير آگاهانه، که همچوم حرکتي خوابگردانه بوده است. کتاب با مروري بر دستاوردهاي نيوتن خاتمه مي‌پذيرد.

بخش پايانی کتاب به تحليلی از پيامدهای گسست ميان دين و علم اشاره دارد. گسستی که می‌تواند منجر به بروز بحران‌های مهلک اخلاقی و اجتماعی شود.

خواندن اين کتاب برای علاقه‌مندان فلسفه و تاريخ علم خالی از لطف نيست.