ماههاي اولي بود که به دانشکدهي فني آمده بودم. هنوز چندان آشنايي و همکاري با تشکلهاي دانشجويي نداشتم. ترم دوم سال تحصيلي 83-82 بود که يک روز با اطلاعيه جالبي در ورودي سلف پرديس دو مواجه شدم. يکي از تشکلهاي دانشجويي دست به ابتکار جالبي زده بود و از دانشجويان دعوت کرده بود در يکي از بعد از ظهرهاي هفته آينده در يک مسابقه نقاشي شرکت کنند. قرار بود در اين مسابقه، دانشجويان بر روي ديوار شمالي دانشکده فني پرديس دو نقاشي بکشند. روز موعود فرا رسيد. ديوار را به چند قسمت تبديل کردند و در هر قسمت چند نفر مشغول کشيدن نقشهاي کج و معوجي شدند. فرداي آن روز هر کس که از دانشکده فني عبور ميکرد با صحنه جالبي روبرو ميشد. در وسط ديوار شمالي و در ميان تصاوير کج و معوجي که بيشباهت به نقاشيهاي کودکانه نبود تصويري قرار گرفته بود که به نظر ميآمد کار يک نقاش حرفهاي باشد؛ تصويري از ارنستو چه گوارا قهرمان کمونيست مبارزات چريکي دهه شصت ميلادي.
حالا تقريبا همه کساني که آن صحنه را ميديدند به صرافت درمييافتند که آن همه برنامهريزي، لابد براي آن بوده که چه گوارا را پاورپاورچين به داخل دانشکده فني بياورند و به يک مهمان دايمي تبديل کنند.
***
آن روزها البته ظاهرا هيچ کس از نقش بستن تصوير چه گوارا بر ديوار دانشکده فني آزرده نشد. هيچ کس نگفت که چرا عکس يک کمونيست بايد در دانشکده فني روي ديوار باشد، ولي از چمران که روزگاري خود دانشجوي دانشکده فني بوده هيچ نشاني نباشد.
آن روزها هيچ کس دم برنياورد.
***
چهار سال بعد فرصتي فراهم آمد تا فرزندان چه به تهران بيايند؛ و بسيج دانشجويي دانشگاه تهران سعي کرد با برگزاري برنامهاي در تالار شهيد چمران دانشکده فني، نقاط مشترک دو مبارز راه مستضعفين، چمران و چه گوارا را بررسي نمايد. چمران و چه گوارا هر دو از خانه و کاشانه خويش بريدند تا در راه آرمان مستضعفان مبارزه کنند و هر دو تا پاي جان در راه هدف خويش جنگيدند.
ولي در اين ميان تفاوتهايي نيز وجود داشت:
آرمان چمران، امروز هم در ميان جوانان شيعه لبنان زنده است ولي ديگر خبري از مبارزان چريک کمونيست در جهان نيست.
چه گوارا به مدد مرگش يکسال قبل از تظاهرات دانشجويي سال 1968، توانست عکس خود را به عنوان سمبلي در دستان دانشجويان ناراضي در مکزيک و پاريس و چک قرار دهد و به شهرتي جهاني دست يابد و در مقابل آوازه چمران جز از ايران و لبنان فراتر نرفت.
و مهمتر از آنکه چه گوارا يک آزاديخواه کمونيست و در مقابل چمران يک انقلابي شيعه بود.
و همين افتراق اساسي هم بود که موجب شد در برنامهاي که به منظور پاسداشت مبارزان جهان وطني برگزار شده بود، ايمان چمران و الحاد چه رودروي هم قرار گيرد و همگان دريابند که اين دو علي رغم اشتراکاتشان نقطهي افتراقي اساسي دارند که همگرايي آن دو را با چالشهاي جدي مواجه ميسازد.
***
اين بار ولي، يک رويداد ساده يعني حضور دوباره چه گوارا در دانشکده فني با سکوت مواجه نشد؛ سايتها، روزنامهها و نشريات گوناگوني با لحني گاه تند و گاه کنايهآميز اقدام بسيج دانشجويي را نقد کردند و بسيج را به التقاط متهم نمودند. جالب آنجاست که بسيج دانشجويي تا ديروز از سوي ايشان به تحجر، بيتوجهي به اقتضائات عالم جديد، واپسگرايي و ... متهم ميشد.
جالبتر آنجاست، کساني که تا ديروز براي هابرماس و رورتي فرش قرمز پهن ميکردند و از آنها براي سخنراني حول عقلانيت ارتباطي و امکان انتقال دموکراسي دعوت مينمودند، دعوت از فرزندان چه و اشتباه سهوي يکي از سخنرانان برنامه را در خداپرست دانستن چه معادل با التقاط تلقي ميکردند.
راستي راز اين موضعگيري متناقضنما در کجاست؟
***
روزهايي که احمدينژاد به تازگي پيروز انتخابات گشته بود، همين جريان با طرح يک بحث ژورناليستي پيروزي احمدينژاد را پيروزي پوپوليسم قلمداد کرد.
در نگاه اول به نظر ميرسيد که ساده پوشي و بيتکلفي احمدينژاد منشا اين اتهام باشد، ولي با دقت در سخنان و تحليلهاي ايشان دريافته ميشد که شاخصهاي پوپوليسم، عدالتخواهي در حوزه اقتصادي و نفي سرمايهسالاري بوده است. پوپوليسم در کلام ايشان بيش از آنکه معنايي نفسالامري داشته باشد، معنايي ايدئولوژيک دارد. پوپوليسم يعني نفي ليبراليسم؛ و روشنفکري معاصر ايران آنچنان دل در گرو ليبراليسم دارد که با هر آموزهاي متعارض با آموزههاي ليبرالي بيمهابا ميستيزد.
جرياني که تا ديروز به دنبال تطبيق اسلام بر ليبرال-دموکراسي بود و هر جا که معارف اسلامي تضاد صريحي با آموزههاي ليبرالي مييافت، اسلام را پيش پاي ليبراليسم ذبح ميکرد، امروز به خاطر قرار گرفتن نام يک انقلابي شيعه در کنار يک آزاديخواه کمونيست، بسيج دانشجويي را به التقاط متهم ميکند.
راز تمامي اين تناقضات در يک چيز است : دلبستگي نامعقول به ليبراليسم و داوري ايدئولوژيک نسبت به رويدادهاي اجتماعي.
در نگاه ايدئولوژيک بيش از آنکه حقيقت ارزش داشته باشد، دفاع از ايدئولوژي مد نظر است، خواه اين نگاه روزي منجر به تطبيق اسلام بر ليبراليسم و حمله به مرجعيت شيعه و اسلام ناب شود و خواه در روز ديگر از اسلام براي نفي به اصطلاح خودشان التقاط دفاع شود.