یکی از شاخههای جامعهشناسی، مبحث جامعهشناسی انقلاب است. در بحث جامعهشناسی انقلاب مباحثی از قبیل ابعاد تحول انقلابی و مدلهای تحلیل انقلاب مطرح میشوند. یکی از مهمترین پرسشهایی که در نظریههای انقلاب با آن مواجه میشویم آن است که چه چیزی باعث میشود که تودههای مردم به یکباره سر به طغیان بردارند و خواستار تحولات اساسی در وضعیت حاکم موجود شوند. به عبارت دیگر پرسش اساسی به اصل علت انقلاب بازمیگردد. چه عاملی سبب میشود مردمی که تا دیروز سر در لاک خود داشتهاند امروز در خیابانها آمده و بدون خوف از دست دادن جان خویش برای براندازی نظام موجود از هیچ اقدامی فروگذار نکنند. در این میان نظریات مختلفی مطرح میشود: از مدلهای چند علتی تا مدلهای تک علتی.
اما کدامیک از نظریههای انقلاب میتواند وقوع یک انقلاب را پیشبینی کند. به نظر میرسد مدلهای انقلاب پس از وقوع یک انقلاب مجموعهی فعل و انفعالات موجود را با یک مدل انتزاعی تطبیق میدهند ولی در واقع امر هیچگونه پیشبینی از آینده ارائه نمیدهند. اگر یک نظریهی انقلاب، بتواند مدلی برای چنین حوادثی ارائه دهد و عللی را برای طغیان اجتماعی برشمارد آیا میتواند علت رجحان وقوع این رویداد را در زمانی مشخص توجیه نماید. به عبارت دیگر برای انقلابها هر عاملی را که قائل شویم و هر علتی را که بتوانیم برای آن برشماریم، نمیتوانیم از سبب رجحان وقوع این حادثه در یک زمان نسبت به سایر ازمنه سخن بگوییم. چه چیزی است که وضعیت اجتماعی را در یک زمان خاص از حالت تساوی خارج میکند و منجر به یک شورش اجتماعی فراگیر میشود. عللی که برای انقلابها ذکر میشوند یک شبه موجود نشدهاند بلکه شاید از مدتها پیش چنین علتی در کنار هم موجود بودهاند، پس آنچه که زمینهساز شورش در لحظهی مشخص خود میشود چیست؟
امروز که وضعیت کشورهایی مانند تونس و مصر و نیز گذشتهی انقلاب خودمان را مرور میکنم، بیش از پیش به این نتیجه میرسم که تئوریهای انقلاب پس از وقوع انقلابها از راه میرسند و البته موضع یک دانای کل را به خود میگیرند. ولی هیجکس نمیتواند بگوید از وقوع یک انقلاب خبر داشته و آن را پیشبینی میکرده است.