۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

مرگ استاد


خبر کوتاه بود و تکان دهنده، دکتر کارو لوکس پرده در نقاب خاک کشید.
بی هیچ مقدّمه و مؤخّره‌ای . مانند همه‌ی انسان ها که بی مقدّمه می‌میرند. دکتر کارو لوکس هم درگذشت، هیچگاه چهره‌ی خندان او را از یاد نخواهم برد.

۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

آگاهی ناخوشبخت




من بدجوری رفتم توی فکر، اساسا سردرگم شدم، اینکه الان مسئولیت من چیه، من تو این یک سال همواره تو مخمصه بودم، بین دو تردید، که جانب هر کدوم رو می‌گرفتم یک ضرری داشت،
مثل جنگ با دشمنی بود که در آن پیروزی عین شکست بود،
یعنی شد یک دو راهی، جانب هر طرف رو می‌گرفتم جانب دیگری شکست می‌خورد، تو فلسفه بهش می‌گن dilemma، یعنی یک قیاس دو حدی، همون تردید و دوراهی که بهت گفتم، می‌گم مثل جنگی شد که در آن پیروزی مثل شکست بود،  به این میگن وضعیت آگاهی ناخوشبخت، آگاهی حرمان زده، آگاهی نه این و نه آن، آگاهی‌ای که به هر طرف می‌ره جانب هر طرف رو می‌گیره احساس بدی داره.
روزهای سختی بود، شبها احساس عذاب وجدان داشتم.