۱۳۸۷ آذر ۲۳, شنبه

خاتمي و هويت پنهان جامعه مدنی

" خاتمی شعار جامعه مدنی را داد، اما بعد آنرا تبديل به مدينه النبی کرد و به اين طريق چرخش و پيچشی در شعارهايش داد تا فشار را روی خود کم کند. بعضيها ميگويند خاتمی نفهيمده بود که جامعه مدنی چيست، اما من اعتقاد ندارم که نفهميده بود، بلکه با علم به اينکه جامعه مدنی چيست و برای کاهش فشار اين پيچش را انجام داد و بين جامعه مدنی و مدينه النبی توازن برقرار کرد"

سعيد حجاريان، روزنامه شرق، 24 تير 84

به راستی جامعه مدنی چيست که خاتمی از افشای حقيقت آن هراس دارد. چرا يک روز جامعه مدنی را در کنار شعار آزادی و دموکراسی مطرح ميکند و روز ديگر برای رفع سوء تفاهم وبرای کاهش فشارهای متدينان از حقيقت جامعه مدنی چون مدينه النبی سخن ميگويد.

خاتمی البته در نامه موسوم به "نامه ای برای فردا" با صراحت بيشتری از مختصات جامعه مطلوب خويش ميگويد:

"به رغم آنکه امروز هفت سال از واقعه دوم خرداد گذشته، روشن است که ملت خواست خود را در جامعه پايدار کرده است. از شعار ذوب در ولايت که شعار محوری رقبای دوم خرداد در درون حکومت بود تا شعار ايران آزاد، آباد و شاد و تاکيد بر دموکراسی، آزادی و حقوق بشر راه درازی طی شده است، اين معجزه روح اصلاح طلب ماست که بايد باز شناخته شود."

اين سخنان خاتمی گرچه خالی از مبالغه و طرح مسائل غير واقعی نيست، ولی تا حدی ميتواند نگاه خاتمی را به جامعه پيش و پس از دوران اصلاحات بيان کند. شايد در واقعيت امر نه جامعه پيش از دوم خرداد يک جامعه سراسر استبداد و تباهی باشد و نه جامعه پس از آن تجلی آرمان دموکراسی، ولی هر چه هست اين سخنان، حکايت از نوع بينش خاتمی به جامعه ايرانی دارد.

ولی برای آنکه بتوان تحليل دقيق تری از موضع خاتمی به دست داد، بايد به شرح مختصری از مفهوم جامعه مدنی پرداخت.

اصطلاح جامعه مدنی در ادبيات سياسی رم باستان به چشم ميخورد. در عصر مدرنيته هابز و لاک دو متفکر سياسی ای هستند که جامعه مدنی و مبانی آنرا مورد توجه ويزه قرار داده اند. اين تفاسير به تمدن خاص و يا نحوه دولت خاص نظر ندارند و گونه های متفاوتی از جوامع را دربرميگيرند. البته هگل نيز از جامعه مدنی سخن ميگويد و آنرا حد فاصل ميان خانواده و دولت عقلانی-آرمانی ميداند.

ولی امروزه تفسيرهای نوينی از جامعه مدنی شکل گرفته و بار ديگر اين مفهوم را در ادبيات سياسی زنده کرده است. در اين تفسير جامعه مدنی عرصه ای برای تولد و رشد اصناف، نهادها، سازمانها، تشکلها و احزاب مدافع حقوق و آزاديهای فردی است، که در نتيجه آن قدرت و اقتدار سياسی و اقتصادی دولت محدود شده و شرايط رقابت آزاد اقتصادی هموارتر ميگردد و افراد مشارکت جدی تری در سرنوشت سياسی و اقتصادی و اجتماعی خويش خواهند داشت. تلقی نوين از جامعه مدنی درون سنت تفکر ليبرالی شکل ميگيرد و ارزشها و ايده های اصلی ليبراليسم را فراميگيرد. بايد توجه داشت که جامعه مدنی از اين حيث و از جنبه اخلاقی خصلتي نسبي گرايانه دارد و هيچ گونه صورتی از صور زندگی را مطلوب و نهايي تلقی نميکند.

يکي ديگر از ايده های جامعه مدنی تقويت دموکراسی و کمک به واقعی تر شدن مشارکت سياسی مردم است. ايده جامعه مدنی متوجه برخی نقاط ضعف جامعه سياسی دموکراتيک معاصر است و بر اين امر تاکيد دارد که به علل متعددی جوامع سياسی معاصر دموکراتيک نيستند، زيرا نمايندگان مردم که مجرای مشارکت آنها در اداره کشور هستند، بدون دقت لازم از سوی مردم و با سازمان دهی و هدايت نامرئی صاحبان قدرت انتخاب ميشوند. در جامعه مدنی افراد به عنوان عضو گروه ها و انجمنها ميتوانند به طور واقعی تری در تعيين برنامه ريزيهای کلان سياسی و اجتماعی موثر باشند. از سوی ديگر جامعه مدنی نسبت به دين لااقتضا است و نگرش تکثرگرايانه آن موجب ميشود که دين در کنار ساير افکار و عقايد و مکاتب در جامعه مجال حضور و فرصت داشته باشد.

بنابراين و با مرور توضيحات فوق ميتوان اصول جامعه مدنی را در فردگرايي، نفع انگاری، سکيولاريزم، عقلانيت و تکثر اخلاقی دانست. (اين تذکر برای رفع سوء تفاهم لازم است که مقصود از عقلانيت، پذيرش مرجعيت بدون و چون چرای عقل در درک جهان و پاسخ به پرسشهای بنيادين زندگی است)

از سوی ديگر در تفکر دينی انسان هيچگاه مدار و محور ارزشها نيست و جامعه دينی آشکارا فردگرايي را نفی ميکند. سکولاريسم نيز در جامعه اسلامی با تعاليم خاص اجتماعی آن قابل تحقق نيست. عقلانيـت و تکثر اخلاقی نيز وضعيت مشخصی دارند.

بنابراين گرچه ممکن است جامعه مدنی برخی ويژگيهای مشترک با جامعه دينی از قبيل حفظ حرمت نوع انسان و نفی ديکتاتوری را داشته باشد، ولی به دليل ناسازگاريهايي در بنيادهای آن دو، سخن از جامعه مدنی و تفسير آن به مدينه النبی حکايت از نوعی پارادوکس دارد.

اين مساله ای است که سعيد حجاريان نيز در عبارت نقل شده از او در ابتدای اين نوشتار به آن اشاره کرده و البته علت آنرا نه در جهل خاتمی نسبت به ماهيت جامعه مدنی، که برای کاهش فشارها ميداند.

ظواهر امر حکايت از آن دارد که سخن سعيد حجاريان صحت داشته و خاتمی به اين پارادوکس واقف است. شايد از همين روست که در نامه خود به منظور کاهش فشار حاميانش و انکار ناکامي های رخ داده در مسير تحقق جامعه مدنی، با نقد گذشته و استبدادي دانستن جامعه ايرانی، در دستاوردهای هشت سال موسوم به اصلاحات اغراق ميکند.

خاتمي نيک ميداند که جامعه مدني با مختصات اصيل خود در دل يک فرهنگ دينی قابل تحقق نيست و از سوی ديگر نيز نارضايتی های روشنفکران را در عدول از شعارهای معهود دريافته است. اعتراض جمع قليلی از دانشجويان به خاتمی در 16 آذر 83 گويای اين واقعيت است. شعارهای ليبرال نهاد خاتمی در اتخابات رياست جمهوری سال 84 توسط مصطفی معين و حاميانش صورت عريانتری به خود ميگيرد. معين و حاميانش در اين دوره آشکارا از تحقق دموکراسی دم ميزنند و سخن از عبور از نهادهای انتصابی ميرانند. آنها به يک ليبراليسم تمام عيار مي انديشند و البته ناکامی ايشان در انتخابات بيش از پيش صحت دريافت خاتمی را از ماهيت پارادوکسيکال جامعه مدنی و بی اعتنايي توده های ديندار مردم نسبت به آن آشکار ميکند. در يک جامعه با فرهنگ دينی ظهور تماميت جامعه مدنی امکان پذير نيست. اگر پيروزی خاتمی در سال 76 به پيروزی گفتمان آزادی خواهی تعبير شد، پيروزی احمدی نژاد در انتخابات سال 84 حکايت از شکلگيری گفتمانی با محوريت عدالت داشت. پوپوليستی خوانده شدن شعارهای احمدی نژاد از سوی روشنفکران نشان داد که شعارهای او هيچ قرابتی با جامعه ليبرال نهاد مدنی ندارد. ولی در اين ميان و با طرح زمزمه حضور مجدد خاتمی در انتخابات آتی رياست جمهوری، چند مساله جدی بيش از گذشته رخ مينماياند. آيا خاتمی ميتواند بار ديگر همچون گذشته موضعی دوپهلو نسبت به جامعه مدني اتخاذ نمايد؟ آيا او ميتواند از گفتمان عدالت به سکوت گذر کند؟

طرفداران خاتمی تلاش ميکنند با معرفی خاتمی به عنوان کف مطالبات روشنفکران زيرکانه از پاسخ به اين سوال بگريزند.

آيا خاتمی ميتواند بار ديگر به محور اتحادی برای روشنفکران بدل شود؟ اين مساله ای است که حتی منجر به ترديد جدی او برای شرکت در انتخابات آينده شده است.



۱ نظر:

Mohsen Saboorian گفت...

به گزارش امروز (شنبه) خبرگزاری‌ها، رئیس جمهوری سابق ایران گفته است که «حتماً باید به فکر خدمت به کشور و کمک به مردم باشیم.»
به گفته آقای خاتمی «نمی‌‏شود در جامعه استبداد باشد ولی انتظار عدالت داشته باشیم؛ فقر باشد و ما انتظار آزادی داشته باشیم.»