یکی از مهمترین خصایص حقیقت نظری آن است که در دل گفتگو خود را ظاهر میسازد، یعنی هنگامی که همسخنان حسن نیت یکدیگر را بپذیرند و هیچ یک به دنبال غلبه بر دیگری نباشد، هر یک از طرفین در بستر گفتگو با دور شدن از افق اولیه خویش به معارف جدیدی دست مییابند. از این رو جهان معرفت جهان دوستی و گفتگو است، جهانی که اهالی آن از طریق تعامل دوستانه با یکدیگر کرانههای معرفت را گسترش میدهند. مصداق بارز این ادعا نیز محاورات افلاطون است.
نقل است که مرحوم شهید مطهری در ابتدای انقلاب اسلامی با هدف دفاع از حقایق اسلامی در پی آن بود بستری در دانشگاه پدید آورد که صاحبان آرای معارض در محیطهای علمی حضور یافته و به طرح نظرات خود بپردازند و در کنار آنها اسلامشناسان برجسته از حقانیت دین مبین اسلام دفاع کنند؛ در آن صورت هم دانشجویان به حقانیت اسلام پی خواهند برد و هم آنکه سستی باورهای سایر مکاتب آشکار خواهد شد.
یکی از مهمترین اتفاقات ماههای گذشته، متهم شدن علوم انسانی غربی به عامل اصلی و پنهان آشوبهای اخیر بود؛ البته میتوان اصل این ادعا را مورد برررسی قرار داد، ولی این نوشتار بر آن نیست که به بررسی صحت این اتهام و اثبات جرم بپردازد. مشکل اصلی آن است که چنین اتهامی به فرض صحت باید در فضای گفتگو مورد بررسی قرار گیرد، و راه گریز از آفات علوم انسانی غربی نه حذف آن از تارک دانشگاه که ابطال آن از طریق گفتگو و بحث منطقی است. همان چیزی که استاد شهید سی سال پیش به دنبال آن بود.
۳ نظر:
به شرط اینکه مترجمین دیکتاتور مئاب غرب در دانشگاهها به مخالفین خود اجازهی سخن گفتن بدهند
شاید این برخورد این روزها حاصل از میدان خارج کردن مخالفینی چون استاد شهید باشد.
شهید مطهری منظورم بود ها!
مشکل کار اینجاست که غرب و عالم مدرن معطل موضع ما و گفتگو نمیماند و از آغاز نسبت قهر وغلبه دارد؛ ما هم از آغاز همین نسبت را چه بخواهیم و چه نخواهیم پذیرفته ایم، در وهله بیشتر اول مقهور علم و تکنیک مدرن شده ایم تا علوم انسانی. به جای اینکه گاهی دچار توهم بشویم که ما هم قدرتی همطراز غربیم، یا حتی بر آن غالب آمده ایم و فقط مانده محدود کردن یک عده دانشگاهیان منحرف،یعنی مثلاً دانشجویان علوم انسانی، باید نخست سعی کنیم عمیقاً بفهمیم که علوم انسانی چیست و در خود غرب برای چه بوجود آمده و در نسبت غلبه غرب با ما، این علوم چه نسبتی با ما دارد. این ممکن نمیشود مگر با کار علمی عمیق و دقیق و رسوخ در این علوم، تا انشاءلله در آینده و پس از طی این مراحل، کسی از راسخین در این علم بتواند داعیه نقد آن را داشته باشد. فعلاً بیشتر از اینکه دغدغه حقیقت داشته باشیم، حب و بغض سیاسی در جامعه ما حاکم است؛ و تا رسیدن به دیالوگ گادامری فرسنگها راه است...
سلام
یک سوال!
حالا که فردی رو مثل شهید مطهری نداریم این کار به دوش چه کسانی می افته؟
ارسال یک نظر