۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

آگاهی ناخوشبخت




من بدجوری رفتم توی فکر، اساسا سردرگم شدم، اینکه الان مسئولیت من چیه، من تو این یک سال همواره تو مخمصه بودم، بین دو تردید، که جانب هر کدوم رو می‌گرفتم یک ضرری داشت،
مثل جنگ با دشمنی بود که در آن پیروزی عین شکست بود،
یعنی شد یک دو راهی، جانب هر طرف رو می‌گرفتم جانب دیگری شکست می‌خورد، تو فلسفه بهش می‌گن dilemma، یعنی یک قیاس دو حدی، همون تردید و دوراهی که بهت گفتم، می‌گم مثل جنگی شد که در آن پیروزی مثل شکست بود،  به این میگن وضعیت آگاهی ناخوشبخت، آگاهی حرمان زده، آگاهی نه این و نه آن، آگاهی‌ای که به هر طرف می‌ره جانب هر طرف رو می‌گیره احساس بدی داره.
روزهای سختی بود، شبها احساس عذاب وجدان داشتم.


۷ نظر:

راهی گفت...

اسم اینی که میگید آگاهیه اونوقت؟!

علیرضـــــــآ گفت...

من هم همین مشکل رو پیدا کردم. روز به روز از فضای فنی دورتر میشم

هادی آگاهی گفت...

یه دوستی، یه بار در گوشم گفت:
ومن احسن قولا ممن دعا الى الله (وعمل صالحا وقال انني من المسلمين)
دارم سعی می کنم یاد بگیرم که با علمم اظهار مسلمانی کنم! چون سوادم کمه، کارم راحت تره، معلوماتم پیچیدگی نداره اما هرکه بامش بیش، برفش بیشتر
مشکل ما این است که آنقدر از مدرنیسم و سنت به هم میبافیم که یادمان می رود، مهندسی که عالم باشد، تازه می شود شیخ بهایی. تناقضی نیست که آگاهی را در هم بپیچد! مشکل این است که نمی توانیم هماهنگی بین مهندس بودن، دکتر بودن، کارگر بود و مسلم بودن را پیدا کنیم (توجه کن، گفتم هماهنگی، یعنی چیزی که ذاتی خودش هست ). چیزی که هست را نمی توانیم پیدا کنیم و می رویم سراغ تولید کردنش، سراغ اینکه یک رابطه ای پیداکنیم بین دانسته های انسان مدرن ( که مثلا ما باشیم ) با آموخته هایمان از دنیای سنتی! رابطه ای که حرف یامفت است.
شما مهندسی؟ فیلسوفی؟ خیر عزیز دلم، قرار بود مسلم باشیم، و هرجا نشستیم بگوییم، من احسن قولا ممن دعا الی الله؟

هادی آگاهی گفت...

متن بنده هم ربطی نداشت به وضعیت تحصیلی! مربوط بود به رابطه ی مسلمانی و دانایی! این که علوم آموختنی، ابزاراند نه آگاهی نفسانی و حتی خود به خود نافع نیز نیستند! باید منفعت زایی کنیم به وسیله آنها!

صدرا گفت...

شاید یک راه خارج شدن از این وضعیت نا آگاهی خوشبخت اینه که مساله رو یک جور دیگه تعریف کنیم. داده ها و اطلاعات ومتفاوت از قبل کنار هم بچینیم. منظورم و واضح تر بگم: گاهی اوقات انسان برای خودش مسئولیت هایی رو تصور می کنه ولی تو اهم و مهمش و زمان انجام دادنش دچار تردید میشه و انقدر شرایط تصمیم گیری و سخت می کنه که نمی تونه کارها رو به صورت موازی پیش ببره. من نمونه های موفقی رو در زندگیم دیدم که هیچ وقت پرداختنشون به یک مسئولیت اونها را از سایر مسئولیت ها باز نداشته و با توکل به خدا تونستن به همشون برسن. در واقع اگر بتونیم شرایط و آسون بگیریم ووسواس به خرج ندیم مجبور نمیشیم بین دو تا مسئولیت یکی رو انتخاب کنیم. حتی خوش بینی می تونه به جای واقع بینی برای آدم هایی که همت و اراده ی خوبی دارن کمک زیادی بهشون بکنه. مگر اینکه واقعا مانعة الجمع باشن
(نمی دونم این خزعبلات چقدر می تونه مفید باشه ولی در هر حال از ما گفتن بود.)

Hassan گفت...

من هم اوایل همین احساس رو داشتم منتها مدتی که گذشت و وقایع را با دقت بیشتر دنبال کردم اون نگاه قطعی و بی طرفی رو کنار گذاشتم و راه اصلی ام رو انتخاب کردم الان هم واقعا خوشحالم از انتخابم و از اینکه سکوت نکردم

ناشناس گفت...

به نام خدا
سلام
بنده در حال فارغ التحصیل شدن از رشته های مهندسی هستم. برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد بین تحصیل در رشته ی خودم و رشته های علوم انسانی مردد هستم. امکان داره نکاتی رو که برای تصمیم گیری درست باید بدونم، اجمالاً عرض کنید؟