۱۳۸۸ فروردین ۹, یکشنبه

یا مقلب القلوب و الابصار



يا مقلب القلوب و الابصار، حول حالنا الی احسن الحال

اين يادداشت را گرچه کمی دير ولی برای تحليلی بر گذشته و حال و آينده به عنوان حسن مطلع سال جاری مي‏نويسم، به هر حال سال نو مبارک

سال 88 با توجه به انتخابات پيش رو برای من و دوستانم سال پر فراز و نشيبی خواهد بود، به نظر شما برنده نهايي کيست؟ احمدي‏نژاد يا موسوی؛ شايد هم مردم

قديم‏تر مي‏گفتيم که پينوکيو در سی قسمت آدم شد و ما نشديم. حالا در نسخه جديدش بايد بگوييم: زليخا در چهل قسمت، عارف بالله شد و ما پس از سی سال گذشت انقلاب اسلامی، از سر ناکامی و لاعلاجی به فکر اجرای طرح امنيت اجتماعی افتاده‏ايم؛ خدا آخر و عاقبت همه انقلاب‏ها را ختم به خير کند. آمينش را آهسته بگوييد.

مي‏گويند چهل عدد مقدسی است؛ گل آدم چهل روز ماند تا مهيای سرشتن شود؛ خداوند موسی را به سی شب عبادت برانگيخت و سپس بر آن ده شب افزود و او چهل شب را به عبادت خدا مشغول بود؛ و حالا فهميديم که سرکار عليه زليخا پس ار چهل قسمت از فرش به عرش رسيد؛ مبارک صاحبش باشد.

دفتر مطالعات فرهنگی بسيج دانشجويي پرديس دانشکده‏هاي فنی دانشگاه تهران شش ماه است که به راه افتاده و نفسی مي‏کشد البته به زور، اميدوارم چراغ دولتش مستعجل نباشد.

اين روزها مشغول ترجمه مقاله‏اي برای معرفی فلسفه زبان به فارسی‏زبانان هستم، اميد است که در اين فقر منابع تشنه‏اي را به قدر جرعه‏اي سيراب کند.

برای نگارش مقاله‏اي پيرامون عدالت در ليبراليسم سياسی معاصر مدتی بر روی انديشه‏هاي جان رالز مطالعه کردم. امکان نوشتن متن نهايي فراهم نشد، ولی از حواشی آن درس‏هاي فراوانی آموختم. اميدوارم فرصت مکتوب کردن هر دو به دست آيد.

علی خواجه پس از چهار-پنج بار تعويق انتشار شماره 2 فکرت با من تماش گرفت. گفتم: باز هم فرصت پيدا نکردم. باناراحتی هر چه تمام گفت: خداحافظ، و بعد پيامک فرستاد که : لا دين لمن لا عهد له.

امسال را سال اصلاح الگوي مصرف ناميده‏اند. با خودم فکر مي‏کردم بر سر نام سال‏های گذشته چه آمد که حالا به اين يکی دل خوش کنيم؟

پايان‏نامه‏اي را نزديک به شش ماه است که تصويب کرده‏ام، و حالا پس از گذشت شش ماه پيشرفت آن تقريبا که چه عرض کنم، تحقيقا صفر است. منتظر معجزه‏اي هستم که به يکباره پايان‏نامه را صحافی شده برايم فراهم آورد. من که شک ندارم اگر خدا بخواهد شدنی است؛ شما چطور؟

اميدوارم در سالگرد شهادت استاد بزرگ ما، سيد مرتضی آوينی، فرصتی بيابم تا مقاله‏اي پيرامون بحران انسان معاصر بنگارم.

۳ نظر:

مجتبی گفت...

خدا قوت، ایشالا به اهدافتون برسید

ناشناس گفت...

حقیر هم در همان آرزوی معجزه درباره پایان نامه ام...

سجاد گفت...

جان مصطفی خیلی حال کردم دیدم نوشتی استاد بزرگ ما ...
نشان دهنده این است که داری از منجلاب فلسفه تحلیلی رها می شوی و به آغوش گرم هایدگری ها بر می گردی!! مبارک است ان شاء الله ...