۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

خدا و انسان، سوژه و جهان



سال گذشته که فرصت شرکت در کلاس­های درس دکتر طالب‏زاده با موضوع فلسفه هگل برايم فراهم شده بود، به مساله‏اي برخوردم که امروز بعد از گذشت يکسال همچنان يک مشغله ذهنی زنده برای من است.

استاد محترم، در آغاز نخستين جلسه درس از دانشجويان خواست که معنای سوژه و ابژه و تفاوت ميان آن دو با مدرک و مدرَک را توضيح دهند.هر يک از حاضرين پاسخی دادند که البته هيچ يک به طور کامل مقبول طبع استاد نيفتاد. سپس ايشان به تفاوت محوری ميان سوژه و ابژه اشاره کردند و بر اين نکته دست گذاشتند که سوژه بر خلاف مدرک، نقش فعال در شناخت ابژه داشته و جنبه معنابخش به خود مي­گيرد.

اکنون پس از گذشت يکسال و پس از مطالعه کتاب "زمينه و زمان پديدارشناسی" اثر محققانه استاد سياوش جمادی که به گزارشی از زندگی و انديشه‏هاي هوسرل و هيدگر اختصاص دارد، به تحليل جديدی از اين موضوع رسيده‏ام که در زير اجمالا به آن اشاره مي‏نمايم.

در انديشه سنتی فلسفی و نيز انديشه دينی همواره نوعی ثنويت در عالم هستی وجود دارد. ثنويت ميان حقايق مثلی و روگرفت‏هاي آنها، ثنويت ميان خدا و جهان و ثنويت لاهوت و ناسوت

از اين رو، فلسفه کلاسيک همواره هم خود را به تبيين نسبت ميان آن دو و سلسله عالم معطوف مي‏دارد. اين تبيين، همواره صورت هستی‏شناسانه به خود مي‏گيرد. ولی در انديشه انسان غربی پس از رنسانس اين ثنويت جای خود را به دوگانگی ميان سوژه و ابژه مي‏دهد و مساله هستی‏شناختی سنتی، جای خود را به تحليل معرفت‏شناختی برای بيان نسبت ميان اين دو مي‏دهد. در اينجاست که نقش فعال سوژه در شناخت ابژه شکل مي‏گيرد و سوژه جنبه معنابخش پيدا مي‏کند.

اما يک پرسش جدی در اين ميان آن است که چرا در تفکر شرقی، هيچگاه چنين تحولی امکان‏پذير نمي‏شود. دکتر طالب‏زاده در يکی از جلسات درس علت چنين امری را در انديشه مسيحی و نوع نگاه آنها به مسيح جستجو مي‏نمودند. ايشان بر اين باور بودند که پذيرش عيسی به عنوان تجسد لوگوس، زمينه پذيرش انسان به جای خدا و محوريت يافتن او را فراهم مي‏کند.

۲ نظر:

محمد گفت...

باسمه
می گویند یکی از نوآوری های صدرالمتألهین حل این دوگانگی (که فلاسفه ی مختلف، جواب های گوناگونی به آن داده بودند) بود. با مقدم کردن وجودشناسی به معرفت شناسی. و دیدن ذهن به عنوان بخشی از وجود. تنگ آبی که در دریا رفته و خود پر از آب است.

ناشناس گفت...

خوبی گودر این است که پست های حذف شده را هم می توانی بخوانی

آمده بودم بگویم قبل از عفاف، کتمانی هم وجود دارد ...
مورد رفیق شما البته فرق داشت.