۱۳۸۸ فروردین ۷, جمعه

منشور تجدید عهد هنر



آرمان عدالت‏خواهی مدتی است که در ميان همفکران من مغفول واقع شده است. همرهان ما بيش از آنکه به پافشاری بر اصول بينديشند ناخواسته تن به بازي‏هاي روزمره سياسی داده، از وظيفه اصلی خويش غافل شده‏اند. و پيام زير را که در بحبوحه پايان جنگ و عواقب پذيرش قطعنامه از سوی امام به رشته تحرير درآمده به منظور گوشزد نمودن وظيفه تاريخی خود و همفکرانم مي‏آورم. و همان گونه که خمينی کبير در انتهای پيام به صراحت گفته است : ما تنها زمانی مي‏توانيم بي‌دغدغه كوله بار مسووليت و امانتمان را زمين بگذاريم كه مطمئن باشيم مردممان بدون اتكا به غير، تنها و تنها در چهارچوب مكتب، به حيات جاويدان رسيده‌اند.

خون پاك صدها هنرمند فرزانه در جبهه‌هاي عشق و شهادت و شرف و عزت سرمايه زوال‌ناپذير آن گونه هنري است كه بايد، به تناسب عظمت و زيبايي انقلاب اسلامي، هميشه مشام جان زيبا پسند طالبان جمال حق را معطر كند. تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي - صلي الله عليه و آله و سلم - اسلام ائمه هدي - عليهم السلام - اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميت‌ها باشد. هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه‌داري مدرن و كمونيسم خون‌آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي‌درد، و در يك كلمه " اسلام آمريكايي " باشد.

هنر در مدرسه عشق نشان دهنده نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي، نظامي است. هنر در عرفان اسلامي ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف، و تجسيم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است. هنر در جايگاه واقعي خود تصوير زالوصفتاني است كه از مكيدن خون فرهنگ اصيل اسلامي، فرهنگ عدالت و صفا، لذت مي‌برند. تنها به هنري بايد پرداخت كه راه ستيز با جهان‌خواران شرق و غرب، و در راس آنان آمريكا و شوروي، را بياموزد. هنرمندان ما تنها زماني مي‌توانند بي‌دغدغه كوله بار مسووليت و امانتشان را زمين بگذارند كه مطمئن باشند مردمشان بدون اتكا به غير، تنها و تنها در چهارچوب مكتبشان، به حيات جاويدان رسيده‌اند. و هنرمندان ما در جبهه‌هاي دفاع مقدسمان اين گونه بودند، تا به ملا اعلا شتافتند. و براي خدا و عزت و سعادت مردمشان جنگيدند؛ و در راه پيروزي اسلام عزيز تمام مدعيان هنر بي‌درد را رسوا نمودند. خدايشان در جوار رحمت خويش محشورشان گرداند.

30/6/67

روح الله الموسوي الخميني

جلد 21، صص 145 - 146



هیچ نظری موجود نیست: