اين روزها کمتر فرصت نوشتن پيدا ميکنم. و البته در اين همه فرصتهای نيافتنی برای نوشتن، بدتر از همه ننوشتن مقالهای پيرامون عدالت در ليبراليسم معاصر به اصرار علی خواجه بود که البته خيلی هم از من دلگير شد، چه کنم؟ توانم بيش از اين نيست. هر چه هست سال 87 سپری شد. و البته برخلاف سال 86 که برای من سالی مشحون از اتفاقات عجيب و تلخ و تکاندهنده بود، سال 87 سالی يکنواخت بود. سال آرامش، و شايد آرامشی پيش از طوفان
و اين يکی را هم مينويسم، برای تبريک بهار به همه آنها که دوستشان دارم
شکوفهها ميشکفند و نهالها از آنها ميرويند، شکفتن و شکافتن و شکوفه تکرار با طراوت بهار است. با بهاران روزی نو ميآغازد و ما همچنان چشم در راه روزگاری نو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر