۱۳۸۷ اسفند ۱۴, چهارشنبه

مدرنيته، تخصصی شدن و حکايت فيل‏هايي که سوسک مي‏شوند

مدتی است که يک مساله به ظاهر پيش پا افتاده و بديهی برايم تبديل به يک معضل جدی شده است: تخصصی شدن. تقريبا از هر کس که علت پيدايش شاخه‏های جديد دانش در عصر جديد و عدم وجود عالمانی چون ابن‏سينا را که در چندين شاخه علمی تبحر داشته‏اند جويا شويد، پاسخ خواهند داد که گستردگی حوزه‏های مختلف علمی علت اصلی بروز اين پديده است. يعنی تقريبا همگان پذيرفته‏اند که در دنيای فعلی هر شخص علاقه‏مند به پژوهش و فعاليت علمی بايد خود را يک زمينه مشخص از يک رشته خاص محدود نموده و در آن زمينه به چاپ مقالات علمی بپردازد.

حتی دامنه اين باور تا به حدی وسيع شده که حتی حوزه‏های علميه نيز قدم در وادی تخصصی شدن نهاده‏اند و سخن گفتن از عالمانی چون علامه طباطبايي که در چندين رشته علمی چون فقه، فلسفه، تفسير، عرفان و رياضيات تبحر داشته و صاحب آرای بديعی بوده‏اند دور از ذهن مي‏باشد.

ترديد من آنگاه جدی مي‏شود که با رجوع به صفحات شخصی پژوهشگران مشهور شاخه‏های مختلف علمی در اينترنت، مشاهده مي‏کنم که بسياری از ايشان در طول چند سال تنها بر روی يک عنوان خاص علمی متمرکز بوده و تمامی مقالات آنها بازبينی و اصلاح جزئی مقاله‏ای واحد است. از طرفی در اين عصر تخصصی شدن، کتابی چون شفای ابن‏سينا همچنان اهميت و ارزش خود را حفظ کرده و کمتر کسی است که تا به امروز توانسته باشد در موضوعات مطروحه در شفا، کتابی به آن گستردگی و دقت و اعتبار بنويسد. به عبارت ديگر تخصصی شدن گرچه در ظاهر امر حمايت از گستردگی شاخه‏های دانش مي‏کند ولی در واقع انسان‏ها را در مظروفی بسيار کوچک‏تر از ظرفيت واقعی آنها اسير نموده است.

آلدوس هاکسلی در کتاب مشهور خويش "دنيای متهور نو" جامعه‏ای را به تصوير مي‏کشد که انسان‏های آن در دام تکنولوژی اسير شده و متناسب با نيازهای تکنيکی بهينه‏سازی مي‏شوند. مثلا کارخانه‏ای که برای چرخه توليد خود به کارگرانی نياز دارد که فقط صاحب دست باشند سفارش توليد انسان‏هايي را مي‏دهد که از نعمت پا محروم باشند. به عبارت ديگر انسان‏ها متناسب با نيازهای تکنولوژيک از قابليت‏های ابتدايي خويش محروم مي‏شوند. توصيف هاکسلی از انسان جديد گرچه مبالغه انگيز است ولی به وضعيت انسان کنونی بي‏شباهت نيست. انسانی که از بسياری از قابليت‏های خود دست شسته، بسته به نياز جامعه مدرن نقشی بسيار کوچک‏تر از ظرفيت خود را پذيرفته‏ است.

قصه انسان جديد، ماننده به فيلی است که از سر سرخوردگی و دورافتادگی از اصل خويش گرفتار بی‏هويتی شده، بي‏آنکه بداند به سوسک تبديل شده است.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

تلنگر به جایی بودو قابل تامل .باید رو این مسیله فکر کنیم که چی باعث شد ابن سینا های امروزی یک بعدی بشن.البته شاید خیلی هم نیاز به فکر نداشته باشه!

ناشناس گفت...

مشکلی که در کشور ما وجود دارد و از عوامل عدم پیشرفتمان شده است اینکه هر کس به صورت تخصصی تلاش نمی کند تا یک شاخه را رشد دهد از بس به همه کار می خواهد بپردازدیا شاید دلش می سوزد یا مجبور است... همین آشفتگیست که محقق را در داخل نمی گذارد تا با تمرکز بر شاخه خود بپردازد.
بله ،تجانسی با روحیه کمالگرای آدمی ندارد و هزار جور آسیب به انسانیت می زند چون تنها ملاکش پیشرفت جسم و مادیت آدمیست. اما طرف دیگر قضیه را هم ببینید دنیای مدرنست و ما هنوز به پارامترهای ناگزیرش عادت نکرده ایم.
این هم از تناقضات سنت و مدرنیتست

ناشناس گفت...

ما با مدرنیته از خواب بیدار می شیم، با مدرنیته نماز می خونیم، با مدرنیته سینه می زنیم و با پست مدرنیته وبلاگ می نویسیم.
آره برادر، ما تا خرخره غرق شدیم...

ناشناس گفت...

البته جدا کردن فلسفه از علوم تجربی را از ابداعات بسیار موثر مرحوم صدرالمتألهین می گویند.
در همان «شفا» که شما گفتید، وارد شدن نجوم به فلسفه ی شیخ، و تصویری که از به وجود آمدن عالم ارائه می دهد، واقعاً انحرافی است.