۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

اين الرجبيون



رسول خدا مي‌فرمايند: ماه رجب ، ماه خداست در غايت حرمت و فضيلت . اگر کسي روزي از اين ماه را روزه بگيرد خداي را خشنود و شعله غضب الهي را خاموش نموده است و دري از درهاي جهنم به روي او بسته مي شود . ماه رجب ماه استغفار امت من است .

اگر يادتان بود و باران گرفت

به حال بيابان دعايي کنيد



۱۳۸۸ تیر ۲, سه‌شنبه

وقتی برادران همگی ناتنی شدند



صبح جمعه را کمی زود بيدار مي‌شوم. و البته به خاطر خستگی روزهای گذشته خيلی زود به خواب مي‌روم. سجاد بهمنی تماس مي‌گيرد و از وضعيت اتنتخابات در محله ما مي‌پرسد. مي‌گويم هنوز از خانه بيرون نرفته‌ام. با سجاد صفار سر ظهر چند دقيقه صحبت مي‌کنم. مي‌گويد که صندوق‌های رای خيلی شلوغ است. قرار مي‌شود که شب همديگر را ببينيم.

بعدازظهر حدود ساعت سه پای صندوق مي‌روم. تقريبا خلوت است. از ديشب تا بحال از پيامک هيچ خبری نيست. به سايت کلمه سری مي‌زنم. تيتر اولش جالب توجه است: موسوی حائز 69 درصد آرا شد.

ساعت هفت بعدازظهر است که مجددا از خانه بيرون مي‌زنم. حالا ديگر در شعبه‌های رای اطراف ما صف تشکيل شده است. قرار است امشب را تا صبح با جمعی از دوستان دور هم باشيم. گمانه‌ها حکايت از وقوع آشوب در نيمه‌شب، پس از پايان فرصت قانونی اخذ رای دارد. بعد از خواندن نماز چند دقيقه‌ای با دوستان صحبت مي‌کنم. تازه مي‌فهمم که سرويس پيام کوتاه از کار افتاده است. اکثرا به پيروزی احمدی‌نژاد در دور اول اميدوارند. با حميد ديانت در شهر گشتی مي‌زنيم. بعد از رگبار بارانی که موقع مغرب درگرفت، تقريبا شهر آرام و خلوت است. حدود ساعت ده و نيم از مقابل يکی از حوزه‎‌های اخذ رای مي‌گذريم. در را بسته‌اند. راهنمايي و رانندگی حد فاصل وزارت کشور را در خيابان فاطمی مسدود کرده است. به نزد دوستان برمي‌گرديم. حالا ديگر نخستين اخبار غير رسمی حکايت از پيروزی احمدی‌نژاد دارد. با چند تا از بچه‌ها که در تهران پای صندوق بوده‌اند تلفنی صحبت مي‌کنيم. نتايج در صندوق‌های شمال و جنوب دقيقا عکس هم و مطابق پيشبينی‌های قبلی است.

ساعت از يک نيمه شب گذشته که به همراه علی شمسی‌پور و عليرضا امامی گشتی در شهر مي‌زنيم. در مقابل وزارت کشور تعداد زيادی از نيروهای ضدشورش سوار بر موتور ايستاده‌اند. کمی پايين‌تر در خيابان فلسطين جمعی از حاميان موسوی شعار احمدی بای بای مي‌دهند.

دوباره به نزد بچه‌ها مي‌رويم. حالا ديگر تقريبا همه از پيروزی احمدی‌نژاد مطمئن هستند. با سجاد صفار از آينده و نسبت ما و دولت صحبت مي‌کنم. بحث از کمپين يک ميليون امضا با عنوان "احمدی‌نژاد آری، رحيم‌مشايي نه" مطرح مي‌شود. ساعت حدود سه نيمه شب است که تصميم مي‌گيرم کمی بخوابم. کنار عليرضا امامی دراز مي‌کشم. حالا ديگر خيالش از انتخابات راحت شده نگرانی‌هايش از بسيج فنی را به خاطر آورده است. در حال صحبت پيرامون آينده بسيج فنی است که من ديگر چيزی نمي‌شنوم.

ساعت حدود چهار و نيم صبح است که از خواب بيدار مي‌شوم. بعد از نماز صبح به همراه علی شمسی‌پور به سمت خانه حرکت مي‌کنيم. شهر آشکارا خلوت است و تقريبا کسی در خيابان‌ها نيست. ساعت شش صبح به خانه مي‌رسم. ديگر نمي‌توان نخفت.

ساعت حدود ده صبح است که سری به سايت کلمه مي‌زنم. نتايج آنقدر شوکه کننده بوده که ظاهرا از شب گذشته تا به حال هيچ خبر جديدی درج نکرده‌اند.سايت قلم هم دچار مشکلات فنی شده و حال و روز خوشی ندارد.ياری نيوز هم وضعيتی مشابه دوتای قبلی دارد. حالا ديگر با اطمينان مي‌توان از نتايج انتخابات سخن گفت. غلامرضا صادق‌زاده زنگ مي‌زند. از بعضی مسائل گلايه دارد. پاسخی ندارم که به او بدهم.

حالا ساعت 4 بعد از ظهر است و محصولی نتايج نهايي شمارش آرا را اعلام مي‌کند. نتايج انتخابات از مشارکت 85 درصدی مردم حکايت دارد. امری که پس از همه‌پرسی جمهوری اسلامی در سال 58 بي‌سابقه است. طرفداران موسوی از شوک درآمده‌اند و به صراحت سخن از تقلب مي‌گويند. کروبی بيانيه داده و سرنوشت خود را در انتخابات با سرنوشت مدرس مقايسه کرده است. نتيجه آن قدر واضح است که اين صحبت‌ها قابل اعتنا نباشد. طرفداران احمدی‌نژاد از تدارک جشن پيروزی در ميدان آزادی سخن مي‌گويند. ظاهرا عده‌ای در ميدان ولی‌عصر به اموال عمومی آسيب زده‌اند. ميرحسين پيام داده و تلويحا طرفدارانش را به نافرمانی مدنی فراخوانده است. غلامرضا باز هم تماس مي‌گيرد و البته اين بار به شدت عصبانی است. سعی مي‌کنم آرامش کنم. فايده‌ای ندارد. سجاد بهمنی زنگ مي‌زند و از بروز ناآرامی در چند نقطه شهر سخن مي‌گويد. سری به سايت­های خبری خارجی مي‌زنم.

تيتر اول New York Times پيروزی احمدي‌نژاد در انتخابات است:

Ahmadinejad Is Declared Victor in Iran.

تيتر اول شبکه خبری fox news هم جالب توجه است:

Iran Government Declares Ahmadinejad the Winner.

تيتر اول شبکه خبری cnn هم مشابه دوتای قبلی است:

Ahmadinejad declared winner in Iran's election.

نگاهی به متن اخبار آنها نشان مي‌دهد که بعد از اعلام نتيجه انتخابات به شدت بر روی صحبت‌های ميرحسين موسوی متمرکز شده‌اند. احمدی‌نژاد امشب بعد از بخش خبری ساعت بيست و يک با مردم گفتگو مي‌کند. پيشبينی اتفاقات فردا بسته به مواضع ساير نامزدها دارد.

ساعت حدود يازده شب است. بسياری از سايت‌های پرمخاطب از جمله youtube، facebook و ghalamnews فيلتر شده‌اند. سيستم پيام کوتاه همچنان قطع است. ظاهرا خطر آشوب در کشور جدی است. اصلاح‌طلبان همچنان از تقلب در انتخابات سخن مي‌گويند. واکنشی که با مرور مواضع آنها در روزهای قبل از انتخابات قابل پيشبينی بود.

صبح يکشنبه با صدای تلفن عليرضا مومنی از خواب بيدار مي‌شوم. از وضعيت کوی سوال مي‌کند. مي‌گويم خبر ندارم. سجاد بهمنی از بروز ناآرامی‌های شديد در شب گذشته مي‌گويد. تلوزيون در زيرنويس‌های خود مسيرهای راهپيمايي امروز به سمت ميدان ولی عصر را اعلام مي‌کند. اوضاع و احوال عجيبی است. تاکنون اين قدر واضح معنای فتنه را درک نکرده بودم.

بعد از ظهر يکشنبه سری به دانشکده فنی مي‌زنم. نيمه تعطيل است. فاصله کارگر شمالی تا ميدان ولی عصر را به سنت روزهای گذشته پياده‌روی مي‌کنم. در ميدان ولی عصر احمدي‌نژاد سخنان آتشينی بر زبان مي‌راند. به سمت دانشگاه تهران حرکت مي‌کنم. نيروی انتظامی خيابان انقلاب را در حد فاصل دانشگاه مسدود کرده است. از در خيابان قدس وارد دانشگاه مي‌شوم. عده‌ای در ضلع شمالی دانشگاه تجمع کرده‌اند. پس از چند دقيقه در حاليکه دست يکديگر را گرفته‌اند به سمت سردر دانشگاه تهران حرکت مي‌کنند. از در 16 آذر خارج مي‌شوم. عده‌ای سوار بر موتور با کابل و چوب و زنجير به طرفداران موسوی حمله‌ور شده‌اند. به سمت خيابان انقلاب مي‌روم. هوا آلوده به گاز اشک‌آور است. چشم‌هايم آشکارا مي‌سوزد. در خيابان کارگر محمود عرب‌اسماعيلی را مي‌بينم. با همديگر سوار بر اتوبوس به سمت کوی مي‌رويم.

جلوی در کوی محسن بانژاد و ميثم ميرزايي‌فرد را ميبينم. با همديگر تا مقابل در کوی پزشکی قدم مي‌زنيم. در راه محسن از پتانسيل‌های آشوب در کوی مي‌گويد. مي‌گويم: چند هزار پسر جوان مجرد دور از خانواده. به نظر خودم هيچ توصيفی به اين اندازه ماهيت آتشفشانی کوی را نشان نمي‌دهد. در سراسر خيابان نيروهای انتظامی ايستاده‌اند. نماز را در نمازخانه دانشکده فنی مي‌خوانيم. بين غلامرضا و محسن و جواد ايزدی و ميثم و هادی آگاهی بحث سختی درمي‌گيرد. غلامرضا خيلی عصبانی است. محسن هم حالا ديگر فرياد مي‌زند. هادی آگاهی هم که تا حالا کمتر ديده‌ام عصبانی شود از نوع استدلال‌های جواد ناراحت مي‌شود. گوشه نمازخانه نشسته‌ام و رفتارشان را نگاه مي‌کنم. شرايط سختی است. برادران به جان هم افتاده‌اند. بعد از نماز همراه محسن و ميثم به کوی مي‌رويم. حالا ديگر درگيري‌های پراکنده دانشجويان و نيروی انتظامی آغاز شده است. سه نفره در محوطه کوی قدم مي‌زنيم. ساعت حدود 12 شب است که به ساختمان 17 مي‌رويم. صادق شهبازی هم آنجاست. ميثم و محسن و صادق ضرورتی برای حضور در کوی نمي‌بينند و به خانه مي‌روند. من در اتاق شماره 2 ساختمان 17 مستقر مي‌شوم. يکی از بچه‌ها لپتاپش را به من مي‌دهد تا ميل‌هايم را چک کنم. به عادت هميشگی ابتدا firefox نصب مي‌کنم. سرعت اينترنت بالاست و در محيط جيميل امکان چت نيز وجود دارد. ساعت حدود يک نيمه شب است. با محمد مقيمی و حامد قاسميه و حسن ذکائی چت مي‌کنم. بحث همه پيرامون انتخابات است. ساعت حدود يک و نيم است که امير دزفولي آنلاين مي‌شود. وقتی که مي‌فهمد در کوی هستم مي‌گويد نيروهای ويژه در دانشکده فنی حضور دارند و امشب به کوی حمله مي‌کنند. حرفش را جدی نمي‌گيرم. حالا ديگر سجاد بهمنی هم آنلاين شده است. بعد از چند روز خسته‌کننده صحبت با او برايم روحيه بخش است. حدود يک ساعت با او صحبت مي‌کنم. صحبت‌هايم با او استثنائا ربطی به اوضاع آشفته فعلی ندارد. ساعت حدود دو و نيم است که صدای درگيری از نزديک به گوش مي‌رسد. از پنجره به محوطه نگاه مي‌کنم. پليس ضدشورش در حال حمله به ساختمان 17 است. به مزاح از سجاد مي‌خواهم که مرا حلال کند. مزاحی که بعدا فهميدم با جدی شدن فاصله‌ای نداشت.

۱۳۸۸ خرداد ۲۱, پنجشنبه

شهر آسوده است



چهارشنبه صبح مقابل دانشگاه شريف مي‌روم. سخنرانی احمدی‌نژاد در جمع حاميانش. حد فاصل انقلاب-آزادی مسدود است. کمی طول خيابان آزادی را قدم مي‌زنم. علی شمسي‌پور را مي‌بينم. با اطمينان از پيروزی احمدی‌نژاد در دور اول سخن مي‌گويد. پياده به سمت پل يادگار حرکت مي‌کنيم. در ابتدای زيرگذر يادگار-آزادی احمدی‌نژاد سوار بر يک وانت در حلقه محاصره طرفدارانش از مقابلمان مي‌گذرد. صادق کاشانی هم آنجاست. سه نفره به سمت دانشگاه شريف مي‌رويم. مقابل دانشگاه که مي‌رسيم با فاصله‌ی کوتاهی سخنرانی احمدی‌نژاد آغاز مي‌شود. خبرنگاری که از ظاهر بورش برمي‌آيد که غربی است برای مصاحبه به سمتمان مي‌آيد.

مي‌پرسم: Where do you come from? و وقتی جواب مي‌شنوم New York زير بار نمي‌روم. صادق کاشانی با انگليسی نسبتا روانی با او مصاحبه مي‌کند. طوری صحبت مي‌کند که فضای اختلاف داخلی در سخنانش مشهود نباشد. از رقابت بين دو نامزد مي‌گويد. از اينکه احمدی‌نژاد در مقابل فساد داخلی ايستاده و توان اين را دارد که از حقوق ما دفاع کند. از فضای باز سياسی مي‌گويد که بعد از انقلاب پديد آمده است. در نهايت بحث به رابطه با آمريکا مي‌رسد. صادق مي‌گويد تنها احمدی‌نژاد است که مي‌تواند رابطه ما را با آمريکا بهبود ببخشد و با اقتدار از حقوق ما دفاع کند.

مصاحبه که تمام مي‌شود به شوخی مي‌گويم که حماسه کلمبيا را تکرار کردی. با خبرنگار آمريکايي بعد از مصاحبه کمی گپ مي‌زنيم. از فضای باز سياسی ايران مي‌گوييم و از عدم آزادی خبرنگاران ايرانی در آمريکا؛ و او هم البته پاسخ‌هايي محافظه‌کارانه مي‌دهد.

ساعت حدود دوازده و نيم است که به همراه صادق به سمت ميدان انقلاب حرکت مي‌کنيم. در طول مسير جابجا طرفداران دکتر و مهندس عليه هم شعار مي‌دهند. يکی از شعارهای طرفداران احمدی‌نژاد توجهم را جلب مي‌کند: جومونگ ايران زمين موسوی رو زد زمين

بعد از ظهر حدود ساعت شش سوار بر موتور عليرضا امامی به همراه سجاد بهمنی گشتی در شهر مي‌زنيم. طرفداران ميرحسين به خيابان ريخته‌اند. ظاهرا امروز بعد از ظهر در ميدان آزادی تجمع داشته‌اند. ميدان ولی عصر در احاطه طرفداران ميرحسين است. در ميدان هفتم تير طرفداران دو نامزد عليه هم شعار مي‌دهند. صادق کاشانی هم آنجاست. ظاهرا تفريح ثابتش در اين روزها خيابان‌گردی عصرگاهی است. در راه حرکت از ميدان هفتم تير به ولی عصر در ترافيک خيابان انقلاب گرفتار مي‌شويم. کنار يک پرايد که در آن چند دختر و پسر جوان نشسته‌اند و برای ميرحسين تبليغ مي‌کنند اجبارا متوقف مي‌شويم. از پسری که عقب پرايد نشسته مي‌پرسم واحد ضريب جينی چيست؟. دختری که در صندلی جلو نشسته و تا چند لحظه پيش با سرنشينان اتومبيل‌های کناری بحث مي‌کرد به او مي‌گويد بحث نکن.

به زحمت از لابلای ماشين‌ها خود را به يک کوچه مي‌رسانيم و از مسيرهای فرعی به ميدان انقلاب مي‌رويم. در ميدان انقلاب طرفدارن موسوی و کروبی و احمدی‌نژاد حضور فعالی دارند. در چهارراه اميرآباد از بچه‌ها جدا مي‌شوم. در راه خانه دختری را مي‌بينم که بر روی پنجره يک ماشين سبزپوش نشسته، در حاليکه روسری‌اش از سرش افتاده، حرکات موزون انجام مي‌دهد.

حالا ديگر بازار پيامک هم خيلی داغ است و هر چند دقيقه يک پيامک مي‌رسد.

صبح پنجشنبه جو شهر کمی آرام است. بحث مردم اغلب انتخاباتی است. در محل کارف اطرافيان از رای من مي‌پرسند. با محمد قاسمی چند دقيقه‌ای پيرامون هر يک از نامزدها و تاثير پيروزی هر يک بحث مي‌کنيم. فضای عجيبی است. نتيجه انتخابات همچنان برايم غيرقابل پيش‌بينی است.

عصر پنجشنبه فاصله کارگر شمالی تا انقلاب را پياده مي‌روم. ديگر از شور و التهاب ديروز خبری نيست. به نظر شهر آسوده است. ولی با نامه‌های اخير موسوی و هاشمی نمي‌توان به تداوم اين آرامش اميدوار بود. طوفان ديگری در راه است.

۱۳۸۸ خرداد ۲۰, چهارشنبه

این روزها

شنبه هفته پيش گذارم به ميدان ونک افتاد. جو در دست حاميان ميرحسين بود. جمعه را نيز همان گونه که قبلا گفتم در ولی عصر قدم زدم. تعداد طرفداران ميرحسين و احمدي‌نژاد برابری مي‌کرد. شنبه را نيز سوار بر موتور مرتضی روحانی به ميدان بهارستان رفتيم. جو به شدت احمدي‌نژادی بود. از شمال به سمت جنوب که حرکت مي‌کنی تغيير طيف آرا کاملا مشهود است.

يکشنبه را به همراه مرتضی عازم قم مي‌شويم. پس از مدتی برای اولين با فرصت کرديم که مفصلا با هم صحبت کنيم.

از صبح تا به عصر را در قم هستيم. جو شهر به نظر به سود احمدی‌نژاد است.

دوشنبه صبح پس از چند روز به دانشگاه مي‌روم. ظهر با محمد در سلف هم‌صحبت مي‌شويم. بحث بر سر شاخص‌های تورم است. صحبت‌مان به ده دقيقه نرسيده که محمد آن را به جای شيرين هميشگی مي‌رساند. از وقتی خودش به سر و سامان رسيده به فکر رفع حوائج مسلمين است.

دوشنبه بعد از ظهر پياده از دانشکده‌ی فنی به سمت خيابان شهيد مطهری حرکت مي‌کنم. حوالی ساعت پنج است. از تقاطع مطهری تا ابتدای خيابان شهيد بهشتی طول ميدان ولی عصر را قدم مي‌زنم. زنجيره‌ی انسانی ياران ميرحسين در طول خيابان ولی عصر تشکيل شده است. حرکت ماشين‌ها به کندی صورت مي‌گيرد. حاميان مهندس برای پاسداشت حريم اخلاق آشکارا به دکتر دشنام مي‌دهند.

طول خيابان شهيد بهشتی را تا مصلی پياده مي‌روم. گروه‌های سبزپوش به جمع حاميان ميرحسين در خيابان ولی عصر ملحق مي‌شوند. در مصلی جمعيتی بيش از دويست هزار نفر گرد آمده‌اند. احمدي‌نژاد به علت ازدحام جمعيت سخنرانی خود را در مصلی لغو مي‌کند. حدود ساعت شش بعد از ظهر است که به سمت دانشکده‌ی فنی حرکت مي‌کنم. ترافيک شهر در مسيرهای منتهی به ولی عصر به اوج خود رسيده است. از ابتدای مطهری تا چهارراه اميرآباد ترافيک سنگين است. به گمانم امشب خيابان‌های پايتخت از ساير شب‌ها شلوغ‌تر و ملتهب‌تر باشد.

غلامرضا صادق‌زاده با من تماس مي‌گيرد بو مي‌گويد که برای اذان مغرب به دانشکده‌ی فنی مي‌آيد. موقع نماز مغرب بحث شديدی بين طرفداران دکتر و مهندس در نمازخانه در مي‌گيرد. هادی آگاهی به خاطر مسدود شدن ايستگاه مصلی به شدت عصبانی است.

با بچه‌ها از پيشبينی خود پيرامون مشارکت هفتاد و پنج درصدی مردم در انتخابات مي‌گويم. اکثريت بچه‌ها مشارکت را بيش از اين ارزيابی مي‌کنند.

با غلامرضا به سمت چهارراه اميرآباد مي‌رويم. با ديدن ترافيک سنگين، قيد رفتن به خانه را مي‌زنيم. در خوابگاه مهمان بچه‌ها مي‌شويم. مناظره رضايي و احمدي‌نژاد را در مسجد کوی به نظاره مي‌نشينم. دانشجويان به فراخور سليقه‌شان در اثنای بحث کف مي‌زنند و هو مي‌کنند. بعد از مناظره بحث داغ سياسی در اتاق شکل مي‌گيرد. غلامرضا مياندار بحث است و ديگران هر يک اظهار نظری مي‌کنند. فضای اتاق به شدت ضد احمدي‌نژادی است. برای من يکی که نتيجه انتخابات غير قابل پيشبينی است.

امروز پس از مدت‌ها سر ظهر راهی خانه مي‌شوم. حال و هوای محله به شدت سياسی است. اکثر مغازه‌ها عکس احمدي‌نژاد را نصب کرده‌اند. برخلاف دوهفته‌ی پيش که جو به نفع موسوی بود، حالا رفته رفته فضای به سود احمدي‌نژاد در حال برگشت است. درست مثل چهار سال پيش. آن روزها هم در هفته آخر اوضاع کاملا تغيير کرد.

اين روزها سعی مي‌کنم از فرصت‌های فراغت خود برای حضور در مجامع عمومی و مشاهده گفتار و رفتار مردم استفاده کنم. اين کار درس‌های بسياری به انسان مي‌آموزد. اميدوارم بعد از انتخابات بتوانم خاطرات خود را از اين مشاهدات مکتوب نمايم.