چهارشنبه صبح مقابل دانشگاه شريف ميروم. سخنرانی احمدینژاد در جمع حاميانش. حد فاصل انقلاب-آزادی مسدود است. کمی طول خيابان آزادی را قدم ميزنم. علی شمسيپور را ميبينم. با اطمينان از پيروزی احمدینژاد در دور اول سخن ميگويد. پياده به سمت پل يادگار حرکت ميکنيم. در ابتدای زيرگذر يادگار-آزادی احمدینژاد سوار بر يک وانت در حلقه محاصره طرفدارانش از مقابلمان ميگذرد. صادق کاشانی هم آنجاست. سه نفره به سمت دانشگاه شريف ميرويم. مقابل دانشگاه که ميرسيم با فاصلهی کوتاهی سخنرانی احمدینژاد آغاز ميشود. خبرنگاری که از ظاهر بورش برميآيد که غربی است برای مصاحبه به سمتمان ميآيد.
ميپرسم: Where do you come from? و وقتی جواب ميشنوم New York زير بار نميروم. صادق کاشانی با انگليسی نسبتا روانی با او مصاحبه ميکند. طوری صحبت ميکند که فضای اختلاف داخلی در سخنانش مشهود نباشد. از رقابت بين دو نامزد ميگويد. از اينکه احمدینژاد در مقابل فساد داخلی ايستاده و توان اين را دارد که از حقوق ما دفاع کند. از فضای باز سياسی ميگويد که بعد از انقلاب پديد آمده است. در نهايت بحث به رابطه با آمريکا ميرسد. صادق ميگويد تنها احمدینژاد است که ميتواند رابطه ما را با آمريکا بهبود ببخشد و با اقتدار از حقوق ما دفاع کند.
مصاحبه که تمام ميشود به شوخی ميگويم که حماسه کلمبيا را تکرار کردی. با خبرنگار آمريکايي بعد از مصاحبه کمی گپ ميزنيم. از فضای باز سياسی ايران ميگوييم و از عدم آزادی خبرنگاران ايرانی در آمريکا؛ و او هم البته پاسخهايي محافظهکارانه ميدهد.
ساعت حدود دوازده و نيم است که به همراه صادق به سمت ميدان انقلاب حرکت ميکنيم. در طول مسير جابجا طرفداران دکتر و مهندس عليه هم شعار ميدهند. يکی از شعارهای طرفداران احمدینژاد توجهم را جلب ميکند: جومونگ ايران زمين موسوی رو زد زمين
بعد از ظهر حدود ساعت شش سوار بر موتور عليرضا امامی به همراه سجاد بهمنی گشتی در شهر ميزنيم. طرفداران ميرحسين به خيابان ريختهاند. ظاهرا امروز بعد از ظهر در ميدان آزادی تجمع داشتهاند. ميدان ولی عصر در احاطه طرفداران ميرحسين است. در ميدان هفتم تير طرفداران دو نامزد عليه هم شعار ميدهند. صادق کاشانی هم آنجاست. ظاهرا تفريح ثابتش در اين روزها خيابانگردی عصرگاهی است. در راه حرکت از ميدان هفتم تير به ولی عصر در ترافيک خيابان انقلاب گرفتار ميشويم. کنار يک پرايد که در آن چند دختر و پسر جوان نشستهاند و برای ميرحسين تبليغ ميکنند اجبارا متوقف ميشويم. از پسری که عقب پرايد نشسته ميپرسم واحد ضريب جينی چيست؟. دختری که در صندلی جلو نشسته و تا چند لحظه پيش با سرنشينان اتومبيلهای کناری بحث ميکرد به او ميگويد بحث نکن.
به زحمت از لابلای ماشينها خود را به يک کوچه ميرسانيم و از مسيرهای فرعی به ميدان انقلاب ميرويم. در ميدان انقلاب طرفدارن موسوی و کروبی و احمدینژاد حضور فعالی دارند. در چهارراه اميرآباد از بچهها جدا ميشوم. در راه خانه دختری را ميبينم که بر روی پنجره يک ماشين سبزپوش نشسته، در حاليکه روسریاش از سرش افتاده، حرکات موزون انجام ميدهد.
حالا ديگر بازار پيامک هم خيلی داغ است و هر چند دقيقه يک پيامک ميرسد.
صبح پنجشنبه جو شهر کمی آرام است. بحث مردم اغلب انتخاباتی است. در محل کارف اطرافيان از رای من ميپرسند. با محمد قاسمی چند دقيقهای پيرامون هر يک از نامزدها و تاثير پيروزی هر يک بحث ميکنيم. فضای عجيبی است. نتيجه انتخابات همچنان برايم غيرقابل پيشبينی است.
عصر پنجشنبه فاصله کارگر شمالی تا انقلاب را پياده ميروم. ديگر از شور و التهاب ديروز خبری نيست. به نظر شهر آسوده است. ولی با نامههای اخير موسوی و هاشمی نميتوان به تداوم اين آرامش اميدوار بود. طوفان ديگری در راه است.
۳ نظر:
نگران نباش برادر
دکتر برنده می شه!
خیال شما راحت باشه که مسیر های منتهی به انقلاب رو اگه به شمال و جنوب تقسیم کنی می تونی حامیان احمدی نژاد رو توی بخش جنوبی و منتقدانش رو در بخش شمالی به راحتی پیدا کنی.
تغییر نمی بینم بین این انتخابات و انتخابات 84
باز هم هاشمی شکست خواهد خورد...
هاشمی داره برای رهبری نقشه می کشه. احمدی نژاد و موسوی بهانه ست. نباید نامه سرگشاده می داد. اگه واقعا دلش برای نظام می سوخت این طوری جو مملکتو بهم نمی ریخت.
اللهم عجل لولیک الفرج
جشن پیروزی مبارک.
ارسال یک نظر