روز اولي بود که به دانشکده فني آمده بودم. درست جلوي در دانشکده، مردي را ديدم با ريشها و موهاي سفيد و بلند. مردي که نگاهي به من کرد و خنديد.
بعدها فهميدم نامش دکتر کارو لوکس است. استاد تمام رشته کنترل دانشکده برق و کامپيوتر دانشگاه تهران. فارغالتحصيل دکترا از دانشگاه برکلي؛ و از محققان برجسته کشور. گذارندن يک واحد درسي و همکاري پژوهشي با او، آن روزها برايم يک آرزو بود.
ترم سه دوره کارشناسي بود و دکتر لوکس براي اولين بار در چند سال اخير يک درس در دوره کارشناسي ارائه کرد. ما هم که آن روزها علاقه داشتيم، به مدد پاس کردن يک درس با او به ديگران فخر بفروشيم، درس را انتخاب کرديم. تازه آنجا بود که به گستره معلوماتش پي بردم.
در دوره کارشناسي ارشد دو درس حسابگري زيستي و سيستمهاي اجتماعي-شناختي را با او گذراندم. تازه آنجا بود که به دليل رفت و آمد با او بيش از گذشته به ويژگيهاي برجسته اخلاقي او پي بردم. انساني که با تواضع به حرفهاي دانشجو هرچه قدر هم که مبتدي باشد گوش فراميدهد؛ انساني که با شجاعت ميگويد نميدانم. در کنار اين ويژگيهاي حسنه اخلاقي، گستره اطلاعات او در فلسفه و جامعهشناسي هم براي من جالب توجه بود. تجربه آشنايي با دکتر لوکس به من آموخت که ميتوان فراتر از تعلقات ايدئولوژيک، حياتي انساني و اخلاقي داشت.
۳ نظر:
انشاالله خداوند هر چه سریعتر سلامتی کامل را به این استاد بزرگ برگردونه.
اللهم اشف كل مريض
آقای دکتر واقعاً انسانی بزرگوار و شریف هستند. ان شاالله خداوند متعال هر چه زودتر به ایشان شفا عنایت کنند.
واقعاً جاشون تو دانشکده فنی خیلی خالیه.........
ارسال یک نظر