۱۳۸۷ مرداد ۲۶, شنبه

سکولاريسم و حاکميت دينی

شايد در نگاه ابتدايي براي دينداران انقلابي سکولاريسم حاصل تلاش­هاي مغرضانه استعمار باشد که همواره در پي آن هستند تا انسانها ار از سيطره حکومتهاي الهي خارج ساخته و به يوغ استبدادهاي بشري بکشانند.

اين قضاوت گرچه ممکن است براي يک خطابه ايدئولوژيک مناسب باشد ولي ايراد اساسي اش آن است که با واقعيتهای تاريخ تضادي اساسي دارد.

علت پيدايش گرايش به سکولاريسم توام با ظهور خردگرايي در انديشه انسان معاصر چيست؟

آنچه مسلم است تاريخ ظهور انديشه های سکولاريستي مقدم بر ظهور استعمار است. بنابراين اين تحليل ابتدايي که بگوييم ظهور و ترويج سکولاريم حاصل تلاشهای استعمار صحيح به نظر نميرسد.

براي آنکه بتوان بحث را با دقت بيشتري پيش برد لازم است که در ابتدا معناي حکومت ديني و حکومت غير ديني را مشخص نمايم.

در نگاه اول حکومت دينی به صورتی از حکومت اطلاق ميشود که در آن قوانين دينی حاکم باشد. اين توصيف بسيار ساده گرچه ممکن است در ابتدا صحيح و خالی از تناقض به نظر برسد ولی حاوی ابهامات بسياری است که گوشه ای از آنها در ادامه مطرح ميشود.

مقصود از دين در اين تعريف چيست؟

پاسخ به سوال اول آن است که مقصود از دين نوع برداشتی از متون دينی است که هيات حاکمه جامعه دينی آنرا به عنوان قرائت صحيح از دين ميپذيرند. در واقع حکومت دينی حاکميت قوانين موضوعه ای است که بشر آنها را به دين منتسب ميکند.

معيار صحت اين انتساب نيز جز عقل بشری چيز ديگری نميتواند باشد. حتی ترجيح و تراجح يکی از قرائتهای ممکنه از دين بر ساير قرائتها نيز جر بواسطه عقل بشری ميسر نيست.البته اين سخن به معنای آن نيست که هر سخنی را بتوان به دين منتسب کرد، چه آنکه مکانيزم برداشت از متون دينی به گونه ای است که امکان برداشت هايي خارج از گفتمان تثبيت شده را به شدت نفی ميکند. ولی تاکيد بر سر اين است که در حکومت دينی نيز عقل بشر واسطه فهم متون مقدس است. بنابراين بسياری از احکام داوريهای عقلی بر برداشتهای حاصله از متون دينی نيز وارد است.

از ديگر سو از آنجا که در متون عقل به عنوان حجت باطنی معرفی شده، احکام عقلی تا آنجا که تعارضی مستقيم با متون دينی نداشته باشد ميتواند به عنوان حکمي کاشف از حکم الهی پذيرفته شود.

در هر دو نوع حکومت اين عقل بشری است که به تدبير امور ميپردازد. در حکومتهای بشری عقل بشری خود مستقلا به وضع قوانين و تديبر امور اقدام ميکند حال آنکه در حکومت دينی عقل بشری مستندات وحيانی و سنت انسانهای کامل را نيز به عنوان مرجعی برای وضع قوانين ميپذيرد.

حال يک سوال اساسی در اين ميان آن است که چرا انسان غربی حاضر نيست مستندات وحيانی را عنوان مرجعی برای وضع قوانين بپذيرد. مگر نه آنکه داوری نهايي توسط عقل صورت ميگيرد.

شايد پاسخ به اين سوال در گرو فهم صحيح رابطه ميان نهاد دولت و نهاد دين در عصر ميانه باشد.

۲ نظر:

Mohsen Saboorian گفت...

این مطلبت ادامه نداره؟

ناشناس گفت...

سلام و تشکر از وبلاگ ارزشمندت مصطفی جان
به نظر من اینجا ۲ مساله وجود داره. ۱-حکومت دینی ۲-افرادی که این حکومت دینی رو به اجرا درمیارند.
من به شخصه با حکومت دینی هیچ مشکلی ندارم و دین رو به عنوان یک روش زندگی کاملا قبول دارم و البته بدیهی است با به روزرسانی و همخوانی دین برای انسان امروزی یک قرائت دموکرات از دین خواهیم داشت که کاملا بر حقوق بشر هم منطبق خواهد شد. ولی به نظرم سکولاریسم یعنی جدایی دین و دولت راه درست تری است. به نظر بنده اگر ما اون قرائت مدرن دین رو هم در نظر نگیریم و همین قرائت موجود رو (واقعا) مبنای کار قرار دهیم خیلی از مسایل حل خواهد شد. مبنای استدلال من برای سکولاریسم مورد دوم است. به نظر من مشکلات از اونجایی شروع میشه که یک عده آدم فرصت طلب و قدرت طلب تحت نام حکومت دینی هر کاری که می خواهند انجام میدهند. خطر این حالت نسبت به سکولاریسم اینه که توی سکولاریسم هر کسی هر کار خلافی کرد خودش هست و اون سیستم بشری ولی تو حالت حکومت دینی علاوه بر اینها به دین هم ضربه خواهد خورد و باعث خدشه دار شدن اعتقادات مردم خواهد شد. سقوط اخلاق و ارزش های انسانی، چیزی که امروز ما در ایران کم کم داریم به اون نقطه می رسیم.
ممنون