یکی از بزرگترین خطاهای هستیشناختی خلط مفهوم و مصداق است (به عنوان مثال حمل احکام وجود بر ماهیت) و یکی از نابخشودنیترین خطاهای معرفتشناختی عدم تفکیک میان پیدایش یک گزاره و توجیه آن است.
معرفتشناسان اجتماعی، اصحاب مکتب تفکیک و حتی بسیاری از روشنفکران سکولار گرفتار مغلطهای هستند که صورت اجمالی منطقی آن بدین صورت است:
گزارهی الف از حیث پیدایش محلی است، اگر گزارهای از حیث پیدایش محلی باشد از حیث توجیه نیز محلی است، پس گزارهی الف از حیث توجیه محلی است.
مشکل اصلی در این استدلال کبرای استدلال است، چه کسی گفته است اگر گزارهای از حیث پیدایش محلی باشد از حیث توجیه نیز محلی است؟ و این کبرا بر کدام قضایای موجه مبتنی است؟
کسانی که فلسفهی اسلامی را به دلیل پیدایش یونانی آن یا مدرنیته یا در صورت اخص علم غربی را به دلیل جغرافیای غیر شرقی آن نفی میکنند، پیش از آنکه بخواهند گامی فراتر نهند باید کبرای استدلال فوق را اثبات کنند. پیشتر در مقالهی دایرهی مسدس در نفی امکان علم بومی اشارهای به این مسأله کرده بودم.
شاید در این باب در آینده بیشتر بنویسم.
۳ نظر:
سلام
لطفا آدرس پیوند به بلاگ من رو اصلاح کن
ممنون
سلام، بحث خوبی را باز کردی. بنظرم بیش از صورتبندی منطقی و صوری سازی این مطلب، باید بتوان نشان داد که اساسا خود «توجیه» چیست، شرط امکانش چیست، بنیادش چیست، و دقیقاً به چه تعلق میگیرد. بنظرم مسأله در خود همین «توجیه» تهفته، نه ارتباط با شیوه پیدایش. اصلاً در تبیین نمودن «توجیه» است که به «پیدایش» توجه میکنیم.
سلام
لينك شديد.
ارسال یک نظر