۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

دانشگاه در تسخیر اغنیا: تأمّلی بر دردی تسکین‌یافته


سال دوم تحصیلم در دانشکده‌ی فنی، زمزمه‌ی اجرای طرحی به گوش رسید که بر اساس آن عده‌ای با پرداخت شهریه شصت میلیون تومانی خارج از روال کنکور سراسری، دو سال در دانشکده‌ی فنی و دو سال در یکی از دانشگاه‌های آمریکا تحصیل کرده و در نهایت مدرک کارشناسی دریافت می‌کردند. این طرح که از آن به عنوان طرح دو بعلاوه‌ی دو یاد می‌شد حساسیت ما را برانگیخت، چه آنکه آن روزها ناپخته بودیم و در بسیج مسأله‌ی عدالت اجتماعی و مطالبه‌ی آن برایمان از اهمیت فراوانی برخوردار بود. این شد که با نظر مسئول وقت بسیج دانشجویی دانشکده‌ی فنی در یکی از جلسات بسیج این مسأله را مطرح کردم و ضرورت اعتراض به آن را متذکر شدم. ولی با کمال تعجب با اعتراض برخی دوستان مواجه شدم که اصل نادرست بودن چنین اقدامی را زیر سؤال برده و آن را امری کاملا مطلوب و عادی قلمداد می‌کردند. محورهای دفاع اعضای شورای مرکزی نیز خود قابل تأمل بود: اگر دولت امکان تحصیل این افراد را در دانشگاه فراهم نکند آنها همین پول را در دانشگاه‌های کشورهای حاشیه خلیج فارس خرج می‌کنند، کسانی که از سرمایه‌ی بیشتری برخوردارند مختارند آن را به گونه‌ای که می‌خواهند خرج کنند، دولت امکانات تحصیل رایگان را از طریق کنکور برای خیل مشتاقان ادامه‌ی تحصیل فراهم کرده و می‌تواند ظرفیت مازاد را نیز از طریق اخذ شهریه پر نماید و البته دست آخر آنکه همین الان نیز کسانی که در دانشگاه پذیرفته می‌شوند اکثراً به مدد سرمایه‌ی خانوادگی به این موقعیت دست یافته‌اند، بنابراین به فرض آنکه چنین طرحی ناعادلانه باشد، هم اکنون نیز صورت خفیفی از آن در دانشگاه ساری و جاری است. آن روزها با گوشزد کردن نکاتی پیرامون معنا و ارزش عدالت اجتماعی و تبعات بلندمدت اجرای چنین طرحی جمع مخالفین این طرح در میان اعضای شورای مرکزی برای اعتراض به آن متقاعد شدند، ولی هنگامی که دامنه‌ی این اعتراضات عمومی شد و به سطح دانشکده رسید با اعتراض و شماتت‌های توأم با تمسخر دانشجویان مواجه شدیم؛ البته در اینجا دیگر استدلال‌های مطروحه در شورای مرکزی کارگر نیفتاد و اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان به هیچ وجه حاضر به شرکت در این اعتراض نشدند، این شد که به همراه جمعی قلیل و هم‌صدا با دانشجویان چند دانشگاه بزرگ صنعتی کشور به تحصنی چند روزه در مقابل مجلس شورای اسلامی دست زدیم، گرچه پایان تراژدی آنجا بود که نمایندگان اصولگرای مجلس نوپای هفتم در پاسخ به اعتراض دانشجویان با تصویب طرحی به پذیرش دانشجوی خارج از ردیف کنکور با اخذ شهریه برای پر کردن ظرفیت مازاد دانشگاه‌ها، صورتی قانونی بخشیدند و تازه آنجا بود که شاید نخستین بار چهره‌ی چندلایه‌ی سیاست بر ما آشکار شد.
یکی از پرسش‌هایی که پس از آن وقایع به شدت ذهن مرا به خود مشغول داشت آن بود که چرا دانشجویانی که در اعتراض به جداسازی بوفه، صدور حکم حبس برای یک روزنامه‌نگار و وقایعی از این دست لب به اعتراض می‌گشایند و گریبان چاک می‌دهند، در مقابل چنین طرحی نه تنها جانب سکوت را پیش می‌گیرند، بلکه حتی جانانه به دفاع از آن می‌پردازند. جستجوی پاسخ به این پرسش بود که مرا با حقیقتی تلخ در وضعیت نظام آموزش کشور بیشتر آشنا کرد. در همان روزهای اولی که به دانشکده‌ی فنی آمده بودم، اولین چیزی که توجه مرا به خود جلب کرد، آن بود که در دو رشته‌ی برق و کامپیوتر اغلب قبولی‌ها یا از مدارس غیرانتفاعی هستند و یا از مدارس وابسته به سمپاد و کمتر از 10 درصد دانشجویان این دو رشته طبق مشاهدات و تخمین‌هایی که داشتم، از مدارس دولتی بودند. علاوه بر این تقریبا شصت درصد دانشجویان این دو رشته را نیز تهرانی‌ها تشکیل می‌دادند. البته پس از آنکه دامنه‌ی دوستی‌هایم با همکلاسی‌ها افزایش یافت متوجه شدم، اغلب دانشجویان تهرانی از مناطق بالای شهر هستند (دوستی می‌گفت این مسأله در بین خانم‌ها چشم‌گیرتر است والله اعلم باالصواب). وقتی این توزیع طبقاتی را در کنار بی‌تفاوتی دانشجویان دانشکده‌ی فنی نسبت به مقولاتی مانند فقر گذاشتم، پرسشی که البته چندان پیچیده و صعب هم نبود پاسخ خود را یافت: متأسفانه به دلیل پایین بودن کیفیت مدارس دولتی، اغلب کسانی که به دانشگاه‌های خوب کشور راه پیدا می‌کنند، از طبقات مرفه هستند و اینان به دلیل پایگاه طبقاتی خاص خود نسبت به مسآله‌ی فقر دغدغه‌ی چندانی ندارند، چه آنکه لازمه‌ی توجه به یک امر اطلاع از آن است و البته به دلیل تقسیم شهر به دو بخش شمال و جنوب اغنیا کمتر از حال فقرا اطلاع می‌یابند، بنابراین این معضل ناشی از بی‌عدالتی موجود در نظام آموزشی کشور است که در نهایت در آموزش عالی کشور ظهور و بروز دارد؛ و طبیعی است که در چنین وضعیتی اکثریت دانشجویان نسبت به مقولاتی مانند عدالت اجتماعی و فقرستیزی بی‌تفاوت باشند و یا آنکه این چنین مسائلی برایشان اولویت چندانی نداشته باشد. چه آنکه همواره در تحقق عدالت اجتماعی نوعی سیاستگذاری‌های نابرابرانه اعمال خواهد شد و کفه‌ی سبک ترازوی این سیاست‌های نابرابرانه به سوی طبقه‌ی بیشتر بهره‌مند است. بنابراین چنین طبقه‌ای نه عنایت چندانی به مسأله‌ی عدالت دارد و نه علاقه‌ای به تحقق آن.
آنچه در کنار این معضل رخ می‌نماید معضلی جدی‌تر و ریشه‌ای‌تر است که همانا پیدایش طبقه‌ای اجتماعی به نام مرفهین است. به عبارت دیگر عده‌ای به خاطر بهره‌مندی‌های مالی به یک طبقه‌ی متمایز در جامعه تبدیل شوند. همواره وقتی سخن از رفاه‌زدگی به میان می‌آید و از نسبت آن با تعالیم دین مبین اسلام پرسیده می‌شود، عده‌ای با طرح یک مغلطه صورت مسأله را منحرف می‌کنند: اسلام با مالکیت خصوصی و بهره‌مندی و رفاه مخالف نیست. این سخن در جای خود سخنی متین و درست است، ولی معضل رفاه‌زدگی نه مسأله‌ی رفاه و ثروت که شکل‌گیری طبقه‌ای به نام مرفهین است. به عبارت دیگر این معضل، معضل تقسیم شهر به دو بخش شمال و جنوب و تقسیم جامعه به دو گروه ضعفا و اغنیا است. به گونه‌ای که سفره‌های آنها و مدارس آنها و سایر بهره‌مندی‌های این دو دسته از هم جدا شود. این نوع نظام اجتماعی، نظامی است که به شدت در تعالیم اسلامی مورد نفی قرار گرفته و انبیای الهی نیز مبارزه با پایگاه‌های طبقاتی را که منشأ امتیازات اجتماعی می‌شود در سرلوحه‌ی مبارزات خویش قرار داده‌اند.
به مسأله‌ی بی‌عدالتی در نظام آموزشی بازمی‌گردیم. برای بررسی این معضل باید به تاریخچه شکل‌گیری مدارس غیرانتفاعی نیز رجوع کرد. این مدارس نخستین بار پیش از انقلاب اسلامی تحت عنوان مدارس ملّی تأسیس شد. مدارسی که به دلیل دریافت شهریه عمدتاً محل تحصیل فرزندان خانواده‌های متمکّن بود. با پیروزی انقلاب اسلامی، شهید رجائی کفیل وزارت آموزش و پرورش دولت موقت با برچیدن مدارس ملّی همه‌ی مدارس را دولتی اعلام کرد؛ ولی مجدّداً در روزهای پایانی مجلس دوم علی‌رغم مخالفت جناح موسوم به چپ اساسنامه‌ی این مدارس تحت عنوان مدارس غیرانتفاعی به تصویب رسید. استدلال موافقان این طرح آن بود که از سویی باید مردم در امر آموزش و پرورش مشارکت داشته باشند و از سوی دیگر آموزش رایگان برای همه‌ی اقشار عادلانه نیست، افرادی که خود می‌توانند از عهده‌ی هزینه‌ی تحصیل فرزندان خود برآیند نباید از امکانات دولتی بهره‌مند شوند. جالب آنجاست که هم بر چیدن مدارس ملّی و هم احیای آن تحت عنوان غیرانتفاعی به بهانه‌ی تحقّق  عدالت صورت گرفته است. این خود بخشی از یک معضل بزرگتر در تاریخ جمهوری اسلامی است، چه آنکه همواره سیاست‌های متناقضی چون کوپنی کردن کالا و طرح تعدیل اقتصادی، دولتی کردن اقتصاد و سیاست‌های کلی اصل چهل و چهار قانون اساسی و ... همواره تحت عنوان عدالت اجرایی شده است. این خود حاکی از سرگذشت تراژیک مقوله‌ی عدالت در جمهوری اسلامی است که امروز پس از گذشت سی سال به یک این همانی تبدیل شده و با مقولات متناقض قابل جمع است. عدالت در جهموری اسلامی به یک این‌همانی صرف تبدیل شده است. نگارنده در مواضع دیگری در این باب به تفصیل سخن گفته و قصد ندارد که در این مجال به این بحث بپردازد و صرفاً به این جمله بسنده می‌کند که مادامی که در زمینه‌ی عدالت و نسبت آن با اسلام نظریه‌پردازی اساسی صورت نگیرد و نظریه‌ای جامع در باب عدالت اسلامی ارائه نشود، وضعیت به همین منوال خواهد بود.
شکل‌گیری مدارس غیرانتفاعی با استدلال‌های فوق گرچه می‌توانست به عدالت آموزشی منجر شود، ولی عدم توجه مسئولان امر به ارتقای کیفی مدارس دولتی در نهایت منجر به آن شد که نقطه‌ی مشترک میان مدارس دولتی و غیرانتفاعی تنها در اسم آنها باشد. در واقع مدارس دولتی مدارسی بی‌کیفیت و متعلق به خانواده‌های کم‌درآمد و مدارس غیرانتفاعی متعلق به کسانی است که از بضاعت بیشتری برای تعلیم فرزندان خود برخوردارند، این مسأله گرچه در مورد همه‌ی مدارس دولتی و غیرانتفاعی واقعیت ندارد، ولی نگاهی به وضعیت ورودی دانشگاه‌های برتر کشور می‌تواند نشان دهد که این ادعا به چه میزان قرین به صحت است. یک مغطله‌ی رایج در میان مسئولان امر آن است که افزایش کرسی‌های دانشگاهی و به تبع آن افزایش شانس قبولی افراد را در دانشگاه دال بر عدالت آموزش تلقی می‌کنند، ولی باید به این مسأله توجه کرد که رقابت اصلی در آزمون ورود به دانشگاه بر سر صندلی‌های چند دانشگاه برتر کشور و البته در آن میان هم چند رشته‌ی برتر است، و وضعیت توزیع قبولی‌ها این رشته-دانشگاه‌ها است که باید برای بررسی عادلانه بودن یا نبودن نظام آموزشی کشور مورد بررسی قرار داد.
این معضل گرچه در نوع خود بسیار جدی است، ولی تاکنون در هیچ یک از صحبت‌ها و دغدغه‌های مقامات عالی‌رتبه کشور انعکاسی نداشته است، دلیل آن هم البته روشن است، فرزندان مسئولان مقامات عالی‌رتبه خود محصّلان مدارس غیرانتفاعی هستند و از این رو ایشان اطلاعی از این وضعیت ندارند. متأسفانه حتی سیاست‌هایی مانند بومی‌گزینی نیز به این معضل دامن می‌زند، یعنی اندک دانشجویان شهرستانی که در گذشته شانس ورود به دانشگاه‌های تهران را داشتند حالا از گذشته هم کمتر می‌شوند و این را بگذارید در کنار این واقعیت که تهرانی‌ها هم اغلب از مدارس غیرانتفاعی و از نقاط شمالی شهر هستند، معضلی که در رشته‌های پرطرفدار بیشتر به چشم می‌خورد. (به عنوان مثال بر اساس مشاهدات شخصی این مسأله در دو رشته‌ی برق و کامپیوتر در مقایسه با فلسفه و تاریخ چشم‌گیرتر است.)
متأسّفانه این روند منجر به پیداش نسلی از نخبگان شده که غافل از وضعیت زندگی و معیشت طیف گسترده‌ای از جامعه هستند و به تبع آن موقعیت یک تکه‌ی خاص از تهران را به کل کشور تعمیم می‌دهند؛ نمونه‌ی عینی این معضل آشوب‌های سال گذشته بود؛ آشوب‌هایی که یکی از دلایل عمده‌ی آن باور قسمت خوش‌نشین شهر به تقلب در انتخابات بود، چه آنکه نتیجه‌ی انتخابات با رأی و نظر آنها و اطرافیانشان تفاوتی فاحش داشت. جالب آنجاست که این طبقه‌ی جدید به لحاظ ایدئولوژیک طیف‌های گوناگونی را در برمی‌گیرد، هم مذهبی‌های سنتی و هم افرادی که کمترین پایبندی را به شعائر دینی ندارند، نقطه‌ی مشترک آنها در همین بهره‌مندی‌های اقتصادی است، طبقه‌ای جدید که البته درک چندانی از مفهوم فقر و استضعاف ندارد. توجه به یک واقعیت غم‌انگیز دیگر نیز خالی از لطف نیست. متأسفانه به دلیل غفلت‌های صورت‌گرفته در این زمینه نظام آموزشی ایران به یکی از طبقاتی‌ترین نظام‌های آموزشی جهان تبدیل شده است، به گونه‌ای که یکی از اساتید دانشگاه چند سال پیش می‌گفت حتی نظام آموزشی کشور انگلیس نیز چنین وضعی ندارد.
امروزه چنین مسأله‌ی مهمی به هیچ وجه مورد توجه برنامه‌ریزان و مدیران اجرایی کشور نیست، نه خبرنگاران درباب آن می‌نویسند و نه ائمه‌ی جمعه در خطبه‌های خود بر آن می‌تازند؛ ولی هنگامی که به تبعات این معضل و آسیب‌های بلند مدت آن توجه شود، نمی‌توان به سادگی از آن عبور کرد. تصور کنید گروهی را که به دلیل طبقاتی بودن جامعه همواره در بخشی از شهر زیسته که اغلب آدم‌های اطراف وضعیت مالی مطلوبی دارند، در مدرسه‌ای اینچنینی تحصیل کرده و البته در نهایت به دانشگاهی آمده که باز هم وضعیت تقریباً به همین صورت بوده است. این افراد که غالب فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌های برتر کشور را تشکیل می‌دهند در آینده کلیدی‌ترین پست‌های این کشور را نیز به دست خواهند گرفت و تصورش را بکنید که در آن هنگام سرنوشت انقلاب مستضعفین چه خواهد بود. در این مقاله بر آن نبودم که رفتن به مدارس غیر انتفاعی را ضد ارزش و تحصیل در مدارس دولتی را ارزش بدانم، تهرانی‌ها را مستکبر و شهرستانی‌ها را مستضعف بنامم، تمام بحث بر سر توزیع نامتقارن امکانات رایگان عمومی در بین طبقات و اصناف مختلف اجتماعی است. چیزی که در بررسی این معضل بیش از هر چیز دیگری رخ می‌نمایاند آن است که با توجه به غفلت مسئولان و متصدیان امر، دانشجویان و به طور خاص دانشجویان بسیجی که همواره بر آن بوده‌اند پرچم عدالت‌خواهی را در اهتزاز درآورند می‌توانند با برگزاری همایش‌ها و سمینارها و پرسش از مسئولین امر این معضل فراموش شده را به یک مسأله‌ی ملی تبدیل کنند. و البته در این میان باید به این نکته نیز توجه داشت که مسأله‌ی اصلی نه نفی مدارس غیرانتفاعی است و نه نکوهش فارغ‌التحصیلان این مدارس، آماج چنین تلاش‌هایی باید نقد ساختارهای غلطی باشد که بر اساس آن نظام آموزشی کشور صورتی به شدت طبقاتی به خود گرفته است. یکی از آفات جدی در نقدهای عدالت‌خواهانه آن است که همواره محور و تمرکز اینگونه مباحث، برخورد با اشخاص و اصناف بوده است، ولی مهم‌تر از برخورد با اشخاص اهتمام سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان و مدیران اجرایی برای رفع عیوب ساختاری است.
سخن را با فرازهایی از فرمایش‌های حضرت امام خمینی به پایان می‌برم: «خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور ما پشت كردن به دفاع از محرومين و روآوردن به حمايت از سرمايه‌دارها گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار بشوند. معاذالله كه اين با سيره و روش انبيا و اميرالمومنين و ائمه‌ی معصومين -عليهم السلام - سازگار نيست، دامن حرمت و پاك روحانيت از آن منزه است، تا ابد هم بايد منزه باشد و مي‌فرمود: بايد سعي شود تا از راه رسيده‌ها و دين به دنيافروشان ، چهره‌ی كفرزدايي و فقرستيزي روشن انقلاب ما را خدشه‌دار نكنند و لكه ننگ دفاع از مرفهين بي‌خبر از خدا را بر دامن مسوولين نچسبانند.»

۲۳ نظر:

بی نشان گفت...

سلام
جرا در تیتر متن "تاملی بر دردی تسکین یافته" آمده است؟
این درد هنوز تسکین نیافته!

مصطفی زالی گفت...

به نام خدا
سلام
مقصود از تسکین یافته یعنی دردی که به علت تزریق مسکن کسی متوجه آن نیست، دردی که هست ولی تسکین یافته، شاید بهتر بود میگفتم فراموش شده

حبیب رحیم پور گفت...

درود بر مصطفای گرامی
بی‌تردید بر یکی از اصلی‌ترین مولفه‌های تحقق عدالت اجتماعی در ایران دست گذاشته‌اید و به نظر می‌رسد در مفاد مطلب نیز تلاش داشته‌اید با اجتناب از هیجانات کاذب به اصل قضیه و سرنوشتی که این رویه برای کشور و مردم محرومی که در اصل مالکان اصلی این انقلاب‌اند بپردازید که جای بسی تقدیر و تشکر دارد... اگر زمانی اراده کردید برای پیگیری قضیه بی‌شک در خدمت سر از پا نمی‌شناسیم.
در ضمن لحظه‌شماری می‌کنم برای مهرماه و خیز و خروش معاونت علمی مجموعه

محمدعلی گفت...

طیب الله انفاسکم
خیلی عالی بود و حرف دل من

فقط یک نکته اینکه لطفا از سرویسی غیر از گوگل برای وبلاگ نویسی استفاده کن.

ذاهب گفت...

داغ دل را تازه کردی برادر
قرار بود مدارس غیر دولتی غیر انتفاعی باشد اما شد آنچه شد حالا هم که اسمش را هم تبدیل کرده اند به غیر دولتی
هر پیامبری هم که برای قومش می آمد (غیر از قوم لوط) همین رفاه زندگان (مترفین) مردم را بر علیه آن پیامبر می شوراندند (با استناد به آیاد قرآن عرض می کنم)

محمدامین گفت...

سلام
دستتون درد نکنه! یادمون باشه دهه ی چهارم انقلاب توسط امام خامنه ای دهه ی پیشرفت و عدالت نام گذاری شد، به نظرم این دغدغه رو یه جورایی از طریق همین بسیج دانشگاه به گوش مسئولین برسونید و سهمی برای پیشرفت عادلانه ی کشور داشته باشید، وفقکم الله

ناشناس گفت...

البته فراموش نشه اکثر همین هایی که دارن در دانشگاههای خوب تهران درس میخونن چندین میلیون تومان خرج کلاسهای کنکور کردن تا اینجا قبول شدن
اونهایی که ندارن همیشه همونجور میمونن - ندارن که درس بخونن، ندارن که کار پیدا کنن و ندارن که ازدواج کنن و همینطور الی آخر

سروش گفت...

سلام
فکر کنم شما دانشجویان شهرستانی یسیار زیادی که در دانشگاه های صنعتی و به نام کشور که در تهران مشغول تحصیل هستند را فراموش کرده اید، تعداد بسیار زیاد دانشجویان شهرستانی ،باعث شده است که مجلس به فکر تصویب طرحی بیافتد که دانشجویان فقط در شهر خود بتوانند ادامه تحصیل دهند ، در ضمن بیشتر بچه هایی که مدارس غیر انتفاعی می روند رشته های تاپی غبول نمی شوند ،نمی دانم شما این نظر که اکثر دانشجویان قبول شده در دانشگاه های بنام از مدارس غیر انتفاعی آمده اند را از کجا آورده اید ، همچنین پذیرفتن دانشجوی پولی منافاتی با عدالت اجتماعی ندارد که اگر به نظر شما دارد پس در نظر گرفتن سهمیه برای خانواده های معظم شهدا و جانبازان و آزاده ها هم در کنکور با عدالت اجتماعی منافات دارد ، آیا غیر از این است ؟

پروسه طلب گفت...

بسم الله
با سلام
برای رسیدن به نتیجه گیری درست بررسی آماری نحوه ورود همه دانشجویان قبول شده در رشته-دانشگاه های برتر مهمه.

ناشناس گفت...

سلام
سروش عزیز مگر هر شهرستانی ای از امکانات محروم است؟! اگر بچه ی شهرستان باشی می بینی که در اونجا اتفاقا کسی که پول نداشته باشد خیلی برایش سخت است که درس بخواند و باید به هفت خوان رستم را بگذراند! البته شهرستان منظورم اصفهان و چند شهر بزرگ نیست هاالبته شاید آن جا هم ..)فرمودید بیشتر بچه هایی که غیر انتفاعی می روند رشته ی تاپی قبول نمی شوند! اما من در دور و برم بیشتر دانشجویانی را که می بینم یا چند میلیون خرج کرده اند و یا در مدارس غیر انتفاعی با هزینه گزاف بوده اند، حالا اگر حرف شما هم درست باشد(منبع؟) که خیلی بد است! یک عده که لیاقت ندارند با کلی هزینه در دانشگاه قبول نمی شوند!
البته جای تأسف دارد که هروقت چیزی می شود منتی باید بر سر خانواده ی شهدا گذاشته شود! به پاس خدماتی که این ها برای ادامه ی حیات همه فرزندان این مملکت انجام داده اند چنین سهمیه ای برای فرزندانشان در نظر گرفته شده است! به نظر شما این را می توان به یک معامله تشبیه کرد که هر وقت کم آوردیم بگوییم خوب این ها بردندمعامله فلان و بهمان است!
هر جور نگاه کنید این خلاف عدالت اجتماعی نیست! چون تو نتوانسته ای سایه ات بر روی سر فرزندت باشد تا راهنمای راهش باشی و یا هستی و ذره ذره جلوی فرزندت در حال جان دادن هستی و تمام فکر و ذکر او را گرفته ای ! به پاس تشکر از ایثار و خود گذشتگی شما و پر کردن گوشه ای از کارهایی که می توانستید برای فرزندتان انجام دهید و لی برای همه ایران جان دادید

ناشناس گفت...

حالا اینها که خوبه وقتی رسما سوالات کنکور حتی دستیاری پزشکی را رسما در دکه های روزنامه فروشی به راحتی می فروشند و یا اسامی مورد نظر خودشان را در می آورند آن وقت چه جایی برای عدالت اجتماعی می ماند.
بیشترین ضربه در 4 سال گذشته به آموزش و پرورش خورده
صبر کنید اثار منفی این کارهای .....بعد از چند سال در جامعه چگونه نمود پیدا خواهد کرد

ناشناس گفت...

http://alef.ir/1388/content/view/80414/

کمال گفت...

دوست عزیز
بعضی تشکلها فقط مواقعی خاص تجمع میکنند و همه دغدغه اشان مسائل روزمره سیاست شده است .اگر ذهن را جستجوگر این مسایل کنند فکر میکنند پشت به آخرت کرده اند!
هر روز علیه یکی یا با یکی فریاد میزنیم که وا اسفا!
یادم هست وقتی یکی از مدیران یک مجموعه دانشگاه تهران را با جانشینش معارفه و...میکردند ایشان هم فرمودند البته ما هم دیگر را از دوران دبیرستان میشناسیم ! برایم جالب بود .گفتم شاید اتفاقی باشد اما جلوتر رفتم و جندتائی را هم بیشتر مقایسه کردم .خلاصه همان که ازش دوری میجستیم برسرمان امده . وقتی به خاطر جنوب شهری بودن و اینکه پدرت دکتر مهندس نیست ،حلقه ها و تشکلهای آن دیگران شما را نمیشناسند ،مشروعیت نداری!

ناشناس گفت...

یک بار سارا شریعتی در یک سخنرانی از قول یک جامعه شناس نئومارکسیست میگفت دانشگاه ساختاری است که رسما در خدمت طبقه متوسط متمایل به ثروتمند است. درد فقط ورود نیست. به تحصیلات تکمیلی که میرسی این اختلاف طبقاتی قطعا فاحش تر است. خصوصا تو علوم انسانی که طرف باید از غم نان آزاد باشه!

ناشناس گفت...

1- به نظرم باید قبول کنیم که مشکلی که مطرح شده، فوریت‍ش برای جامعه احساس نمی‍شه. یعنی مشکلات فوری‍تری همواره مطرح‍اند که جایی برای پرداختن به این امور را باقی نمی‍گذارند. البته بدیهی است که مفهوم فوریت با مفهوم اهمیت تفاوت‍هایی دارند.

2- سوال مطرح کردن و ایراد گرفتن خوب است؛ اما راه حل دادن هم گام مهمی است. آیا واقعا مجازیم که این توقع را داشته باشیم که خاندانی که متمول است؛ و برای فرزندش از نهایت توان‍ش در خوراک و پوشاک و امور بعضا ابتدایی دیگر مضایقه نمی‍کند؛ نگران تحصیلات آینده فرزندش نباشد؟ و آیا دولت را یارای فراهم کردن امکانات برای مدارس دولتی، هم‍پای مدارس غیردولتی، است؟

3- من خودم نمی‍دانم که چقدر این احساس‍م درست است؛ ولی آیا این‍گونه نیست که اتفاقا همان خرده سهمی هم که به فقرا یا بچه‍شهرستانی‍ها می‍رسد؛ آنچنان که باید و شاید در جهت حقوق مستضعفان قرار نمی‍گیرد؟! چندتا از بچه‍شهرستانی‍های ما پس از همان ماه‍های ابتدایی ورود به دانشگاه، چهارنعل‍تر از دیگران از این فضاهای عدالت‍طلبانه دور می‍شوند؟ چرا چنین است؟ همین رفقایی که الان applyکنان پیش به سوی ینگه‍دنیا هستند چقدرشان بچه‍شهرستانی‍اند؟

4- اساسا خود ماهایی که بعضا حس عدالت‍جویی‍امان درد می‍گیرد؛ چقدر طعم فقر را چشیده‍ایم؟ من حساب می‍کنم همین سفره افطار و سحری که این همه سال‍ها پای‍ش می‍نشینم و بلند می‍شوم را چندنفر در این شهر در دسترس ندارند و نداشته‍اند؟ واقعا به یاد ندارم که تا کنون شبی را از فقر گرسنه خوابیده باشم. بدتر این‌که حتا در اطراف‍مان هم با چنین موجوداتی دم‍خور نیستیم. یادم است سال‍ها پیش با دوستی هم‍کلام بودم و دیدم که از آب‍گوشتی که دیشب‍ش خورده بودند عجیب تعریف می‍کند؛ من یک مقدار برای‍م غیرعادی بود که کسی بابت آب‍گوشت‍خوردن این‍چنین سر نشاط باشد. و البته بعدا به واسطه فهمیدم که آن دوست و خانواده‍شان، بعضا گوشت برای‍شان خواب و رویا است.

ناشناس گفت...

امام باقر علیه‏السلام به نقل از پدرانش علیهم‏السلام روایت می‌كند: حضرت على علیه‏السلام در اوّلین روز ماه رمضان در مسجد كوفه خطبه خواند.

...مژده اى روزه‏دار! تو در ماهى هستى كه روزه‏دارى‏ات در آن، واجب، نَفَس كشیدنت در آن، تسبیح، خُفتنت در آن، عبادت، طاعتت در آن، پذیرفته، گناهانت در آن، آمرزیده، صداهایت در آن، شنیده ‏شده، و مناجات در آن، مورد ترحّم است. از حبیبم پیامبر خدا شنیدم كه مى‏فرمود:
"خداوند متعال را در هنگام افطار هر شب ماه رمضان، آزادشدگانى از آتش است كه شمار آنان را كسى جز خداوند نمى‏داند. شمار آنان، نزد او در علم غیب است. پس چون آخرین شب این ماه شود، خداوند به شمار همه كسانى كه در تمام این ماه آزاد كرده، آزاد خواهد نمود."...

تسنیم گفت...

هوالعادل

با سلام
مطالب به حق و به جایتان، اگر چه شاید لازم بود کمی زودتر مطرح شود، من را به یاد دورانی مشابه در دانشگاه امیرکبیر انداخت.سالهایی که در امیرکبیر نیز بیرمنگامی ها شکل گرفتند.
وصله هایی که با هیچ چسبی نمی شد به قامت امیرکبیر چسباندشان.همان طبقه به قول شما مرفهی که 80 میلیون می دادند تا با فخر فروشی به دانشجویانی که با زحمت فردیشان و البته با تکیه بر حضرت دوست در این جایگاه قرار گرفته بودندبر سر کلاسها حاضر شوند.
حتی انتظامات دانشگاه که به کوچکترین مساله پوششی و... دانشجویان عادی دانشگاه خرده می گرفت در مقابل وضع فجیع بیرنگاهی ها ساکت بود.
خلاصه از تریبون آزاد و اعتراضات ما هم همچون شما، طرفی بسته نشد و دانشگاه در حرکتی نمادین ساختمانی 8 طبقه در خارج دانشگاه برای این عزیزان و نورچشمی ها ساخت تا مبادا جلوی چشم باشند و اذیت شوند!!!!
در ترکیب های جمعیتی دانشگاه ما هم اگر بچه های شهرستانی هستند یا المپیادیند و یا سمپادی و بقیه هم پر واضح است که به قول شما از مدارس غیرانتفاعی برخواسته اند.
اما مشکل اصلی فقط رفاه این دانشجویان نیست.رفاه زدگی ایست که در مسئولان رده بالا ساری و جاری است و این غده چرکی تا زمانی که پا برجا باشد بسیاری از تلاشها عقیم خواهد ماند.
به هر صورت ما نیز اگر بتوانیم مثمر ثمر باشیم در خدمتیم.

التماس دعا
یا علی

ناشناس گفت...

در مورد جمله ی "چهره‌ی چندلایه‌ی سیاست":

آقای زالی! حقیقت یک چهره بیشتر ندارد و آن راستی است. فرار فایده ای ندارد. وظیفه ی ما هم دفاع از حقیقت است نه توجیه سیاست!

هویت گفت...

با تشکر از احساس دغدغه جنابعالی و خوشنودی از اینکه هنوز مسکن های تبلیغاتی، اقتصادی و سیاسی نتوانسته همگان را به غفلت فرو برد...
یکی از دوستان امیرکبیری در این رابطه تحقیق آماری جالبی انجام داده بود که مثلا به این نتیجه رسیده بود که میانگین درآمد خانواده های دانشجویان امیرکبیر حدود 1200000تومان است یعنی 400هزار تومان بیش از میانگین درآمد جامعه.
بنده که خود به علت تغییر رشته، هم با فضای دانشگاه امیرکبیر آشنا هستم و هم با فضای دانشگاه علامه طباطبایی، در اثر مشاهدات پراکنده خود به این نتیجه رسیدم که سطح درآمد خانواده های دانشجویان علوم انسانی بسی کمتر از سطح درآمد دانشجویان فنی است!

Derakhshani گفت...

salam

chetori haaji?

jaaleb bud

مستقیمی گفت...

با سلام استاد عزیز
مقاله جالب شما را در وبلاگم گذاشتم
موفق باشید

مسعود گفت...

من به مدرسه ميرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه ميرفتي به تو گفته بودند بايد دکتر شوي
او هم به مدرسه ميرفت اما نمي دانست چرا

من پول تو جيبي ام را هفتگي از پدرم ميگرفتم
تو پول تو جيبي نمي گرفتي هميشه پول در خانه ي شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدزسه کنار خيابان آدامس ميفروخت

معلم گفته بود انشا بنويسيد
موضوع اين بود علم بهتر است يا ثروت

من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم مي گفت با علم مي توان به ثروت رسيد
تو نوشته بودي علم بهتر است
شايد پدرت گفته بود تو از ثروت بي نيازي
او اما انشا ننوشته بود برگه ي او سفيد بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود

معلم آن روز او را تنبيه کرد
بقيه بچه ها به او خنديدند
آن روز او براي تمام نداشته هايش گريه کرد
هيچ کس نفهميد که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمي دانست او پول خريد يک خودکار را نداشته
شايد معلم هم نمي دانست ثروت وعلم
گاهي به هم گره مي خورند
گاهي نمي شود بي ثروت از علم چيزي نوشت

من در خانه اي بزرگ مي شدم که بهار
توي حياطش بوي پيچ امين الدوله مي آمد
تو در خانه اي بزرگ مي شدي که شب ها در آن
بوي دسته گل هايي مي پيچيد که پدرت براي مادرت مي خريد
او اما در خانه اي بزرگ مي شد که در و ديوارش
بوي سيگار و ترياکي را مي داد که پدرش مي کشيد

سال هاي آخر دبيرستان بود
بايد آماده مي شديم براي ساختن آينده

من بايد بيشتر درس مي خواندم دنبال کلاس هاي تقويتي بودم
تو تحصيل در دانشگا هاي خارج از کشور برايت آينده ي بهتري را رقم مي زد
او اما نه انگيزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار مي گشت

روزنا مه چاپ شده بود
هر کس دنبال چيزي در روزنامه مي گشت

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ي قبولي هاي کنکور جستجو کنم
تو رفتي روزنامه بخري تا دنبال آگهي اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردي
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در يک نزاع خياباني کسي را کشته بود

من آن روز خوشحال تر از آن بودم
که بخواهم به اين فکر کنم که کسي کسي را کشته است
تو آن روز هم مثل هميشه بعد از ديدن عکس هاي روزنامه
آن را به به کناري انداختي
او اما آنجا بود در بين صفحات روزنامه
براي اولين بار بود در زندگي اش
که اين همه به او توجه شده بود !!!!

چند سال گذشت
وقت گرفتن نتايج بود

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهي ام بودم
تو مي خواستي با مدرک پزشکي ات برگردي همان آرزوي ديرينه ي پدرت
او اما هر روز منتظر شنيدن صدور حکم اعدامش بود

وقت قضاوت بود
جامعه ي ما هميشه قضاوت مي کند

من خوشحال بودم که که مرا تحسين مي کنند
تو به خود مي باليدي که جامعه ات به تو افتخار مي کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرينش مي کنند

زندگي ادامه دارد
هيچ وقت پايان نمي گيرد

من موفقم من ميگويم نتيجه ي تلاش خودم است!!!
تو خيلي موفقي تو ميگويي نتيجه ي پشت کار خودت است!!!
او اما زير مشتي خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!!

من , تو , او
هيچگاه در کنار هم نبوديم
هيچگاه يکديگر را نشناختيم

اما من و تو اگر به جاي او بوديم
آخر داستان چگونه بود؟؟؟

ناشناس گفت...

ناشناس نه ، اب زیر کاه می گه:تازه جالب تر از اون اینه که با هزار بدبختی دانشگاه تهران فلسفه قبول بشی بعد ببینی تهرانی های کلاس یه گروه علمی تشکیل دادند که شرط ورود بهش اینه که تهرانی باشی.خنده داره نه؟ما که از خنده گریه مون گرفت.