پیشنوشت: این یادداشت را پس از اخذ نظر موافق برخی از دوستان مبنی بر نشر آن و با احتیاط فراوان منتشر میکنم.
این روزها سخن گفتن از علم بومی به مد روز تبدیل شده است. حتی علم بومی به گونهای مترادف علوم انسانی اسلامی تلقی میشود. ولی پرسشی که در ابتدای امر با اندکی تأمل به ذهن میرسد آن است که آیا اساساً علم میتواند متصف به وصف بومی شود؟
از دیرباز و از عصر افلاطون و ارسطو و در میان تمامی جوامع بشری همواره هنگامی که سخن از علم گفته میشود مراد از آن گزارههایی است که واجد کلیت و ضرورت باشند. به عبارت دیگر علم مجموعه گزارههایی است که بتوانند مستقل از ناظر و زمینهی فرهنگی از اعتبار عینی برخوردار باشند. یک گزاره هنگامی میتواند حقیقتاً به صفت علمی متصف شود که نظر به ماهیت موضوع داشته باشد و به اصطلاح علمای منطق از جنس گزارههای حقیقیه باشد. گزارههای حقیقه به تعبیر ابنسینا علاوه بر کلیت دارای ویژگی ضرورت هستنند و نظر به مجموعه خاصی از اشیا ندارند. این گزارهها با جای اشاره به مصادیق عینی به ماهیت موضوع نظر دارند.
از ویژگیهای مشترک تمامی نظامهای فلسفی از ابنسینا تا کانت آن است که هنگام بحث از علم، ویژگی کلیت و ضرورت را به عنوان خصیصهی اساسی آن ذکر میکنند. البته کلیت و ضرورت در نزد ابنسینا با نظر به ماهیت موضوع و عینیت آن است، ولی در نظر کانت با نظر به سوژه و حیث سوبژکتیو گزاره است. ولی این دو علی رغم تمامی اختلافات اساسیشان علم را مجموعه گزارههای واجد کلیت و ضرورت میدانند.
در قرن بیستم نیز که ظهور جریانهای پست مدرن در جنبش فلسفهی قارهای از یک سو و ظهور مکاتب نسبیگرا در فلسفهی تحلیلی شیوع دارد، آنچه مورد نزاع قرار میگیرد اصل امکان علم است، به گونهای که اینگونه جریانات با نفی امکان دستیابی به گزارههای کلی و ضروری و نیز نفی امکان توجیه کلیت و ضرورت گزارههای علمی، اصل امکان علم را منتفی میسازند. در نظر اینگونه جریانات که فلسفههای علم نسبیگرا، جریانهای فلسفی پست مدرن و معرفتشناسان اجتماعی را شامل میشوند علم مجموعهای از گزارههای محلی وابسته به ناظر و موقعیت اجتماعی و زیست بوم و به عبارت دیگر مجموعهای از گزارههای نسبی است. بنابراین دیگر علم به معنای یک حقیقت عام مستقل از دیدگاه ناظر امکان تحقق ندارد.
بنابراین پذیرش امکان علم بومی، مستلزم پذیرش یک نقطه نظر نسبیگرا و در واقع نفی امکان علم است. با پذیرش بومی بودن علم، این میراث بشری به جای آنکه کاشف از حقیقت باشد به مجموعهای از گزارهها تبدیل خواهد شد که در نهایت تنها ارزش ابزاری خواهد داشت.
این نوع نگاه به علم ناشی از بحران غرب و میراث مکاتب ساختارشکن و نسبیگرای فلسفی است. آنچه در این میان مهم است آنکه چنین نگاهی به علم به هیچ وجه در سنت اندیشه اسلامی پیشینهای نداشته و متفکران بزرگ مسلمان همچون ابنسینا، ملاصدرا و علامه طباطبائی همواره از امکان دستیابی به گزارههای واجد کلیت و ضرورت دفاع کردهاند. پذیرش امکان علم بومی به معنای آن است که علم دیگر صاحب مقام قبلی خود یعنی کاشفیت از حقیقت و هدف از علمآموزی دیگر استکمال نفس انسانی نیست و تنها حیثیتی ابزاری دارد؛ این انگاره خود یک انگارهی مدرن است و نمیتواند با سنت تفکر اسلامی سازگار باشد.
پانوشت 1: این مقاله پیش از انتشار به استحضار چند تن از دوستان رسید و انتقاداتی به آن طرح شد. همچنین در فاصله کوتاه انتشار قبلی در وبلاگ، توسط یکی دیگر از دوستان به استحضار یکی از اساتید محترم دانشگاه تربیت مدرس هم رسید. نقطهی محوری تمامی انتقادات آن بود که آنچه به عنوان علمی بومی به شدت مورد دفاع است نه علم به معنای اخذ شده در این مقاله، که ابزاری برای رفع معضلات منطقهای است. البته در این میان مسألهی دیگر آن بود که تعریف مأخوذ از علم در این مقاله امروز چندان مورد پذیرش نیست. نگارنده گرچه با امکان تحقق علم بومی به معنای اول موافق است، با این حال آن را شایستهی نام علم نمیداند، ولی با تعاریف مدرن معرفت توافقی نداشته و آنها را ناشی از بحران معرفتی غرب مدرن میداند: ولله اعلم بالصواب.
پانوشت 2: پس از انتشار این مقاله برخی از دوستان با انتشار یادداشت هایی نظراتی انتقادی نسبت به مدعای این مقاله مطرح کردند که پیوند به آنها در ادامه می آید:
دیالوگی با مصطفی در باب امکان علم بومی
نامه ای درباب امکان علم بومی
پانوشت 2: پس از انتشار این مقاله برخی از دوستان با انتشار یادداشت هایی نظراتی انتقادی نسبت به مدعای این مقاله مطرح کردند که پیوند به آنها در ادامه می آید:
دیالوگی با مصطفی در باب امکان علم بومی
نامه ای درباب امکان علم بومی
۱۰ نظر:
سلام
خواستم شما را به كتاب علم ديني دكتر حسين سوزنچي كه به بررسي ديدگاه هاي متنوع صاحب نظران ايراني در اين باره پرداخته و به تازگي منتشر شده است، راهنمايي كنم.
مرتضی
دقیقه ای بر دقیقه شما نوشتم
یا علی مدد
مباحث مربوط به علوم انسانی، تمام هویتش در نمود خارجی، در چگونگی استعمال لفظ خلاصه می شود و بدون تعبیر درست از معانی و مفاهیم نمی توان گفتگویی علمی بلکه تحقیقی علمی داشت.
از طرف دیگر تعبیر از معانی الفاظ در این فضا به هرگونه که می خواهیم ره زن است. رابطه لفظ و معنا پدیده ای اجتماعی است که در کشف آن باید به بستر مناسب آن یعنی جامعه ای گه در آن این ابزار استفاده می شود مراجخه نمود. خلاصه اینکه تحقیق در مراد از علم بومب اولین وظیفه پژوهشگر در این زمینه است که رد نوشته شما هیچ سندی در این رابطه و هیچ تحلیلی از آن که مشخص کند چرا باید علم بومی را اینگونه معنا کنیم نیست اگرچه تک وازه علم را تا حدب معنی کردید. به نظر می رسد علم بومی به یک اسم و مفهوم بسیط(منطقی) اشبه است تا یک ترکیب.
این مقاله را در ادامه همان مقاله علوم اسلامی بخوانیم؟
و یک سوال: به نظرت فیزیک و شیمی هم مقام کاشفیت از واقع دارند؟ بنده که چنین چیزی در موردشان نمی بینم. مجموعه ای هستند از نظریات که شرط قبولشان کاربرد است در عالم خارج...
احتیاط چرا؟ آقا مصطفی راحت باش. به نظرم باید این بحث ها به جد پیگیری شود. من هم تحریک شدهام که در این باره بنویسم. اطلاع خواهم داد ان شاء الله
علوم رسمی غرب نه تنها انکشاف از حقیقت عالم نمیکند بلکه همانگونه که اکنون در جوامع غربی و غربزده میبینیم، در اکثر موارد حجاب حقیقت نیز میگردد...اگر اکتشافات و یافته های علوم جدید متبنی بر حقیقت عالم باشد، همه آنچه که در ذم و رد تمدن غربی و نظام آموزشی آن میگوییم به حسن و مدح و تایید تبدیل خواهد شد...آنچه که باید انجام شود یک بازنگری کلی و وسیع و عمیق به محتوای کنونی علوم غربی و ارزیابی آن توسط علمایی است که اندیشه آنان بر مبانی معرفتی اسلام بنا شده است.مرتضی آوینی،کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب
ما آخر نفهمیدیم این عبارت که «علم نسبی است» قضیهی حقیقیه است یا علم به آن هم نسبی است. بعدش هم کلا آنچه در مورد خود علم بیان میشود هم نسبی است؟
(برای این نوشته هم شاید بعدا چیزی عرض کردم)
سلام،
مطلبی در این باره نوشتهام. نظرات و نقدتان بسیار باعث استفاده خواهد بود
http://www.eilia13.ir/tarlog/archives/1390
آب و هوای منطقه الف با منطقه ب فرق می کند. در منطقه الف محصولی عمل می آید که در منطقه ب عمل نمی آید. آیا آگاهی از این تفاوت علم نیست؟ گزاره ای که آب و هوای هر منطقه را به محصول آن منطقه نسبت می دهد کلیت و ضرورت ندارد؟
مثال:
وقتی می گوییم آب در صد درجه به جوش می آید آیا گزاره ای علمی را صادر کرده ایم؟ حال اگر بگوییم آب در فشار متفاوت و دمای متفاوت در درجه ای متفاوت به جوش می آید دچار نسبیت شده ایم؟ اینکه بگوییم نقطه جوش آب با فشار و دمای وارد بر آن بستگی دارد چه فرقی می کند با اینکه بگوییم محصول منطقه الف با آب و هوای الف، و محصول منطقه ب با محصول منطقه ب بستگی مستقیم دارد؟ (آب و هوا را بخوانید خصوصیات انسانی تا منظور لااقل در مورد علوم انسانی مشخص شود)
البته بیشتر این اختلافات به تفاوت منظور در معنای علم مربوط می شود. وقتی می گویید علم و منظورتان علمی است که در احادیث اسلامی به آن اشاره شده آیا این علم علوم تجربی را هم شامل می شود؟ یا معنای خاصی از علم را منظور دارد؟ مثلا دانایی نسبت به خصوصیات اهرم و نسبت بین طول اهرم و نیروی وارد بر آن هم مشمول عنوان علم هست؟ یا مشعر به معانی خاص انسانی و الهی است؟
در فارسی توافقی بر سر معنای علم وجود ندارد، علم تجربی و علم انسانی هر دو علم نامیده می شوند، و مصیبت بار اینکه هر دو از یک جنس دانسته می شوند.
حاصل محور شدن گفته های ابن سینا و سایر فلاسفه اسلامی همین است که همه علوم را از یک جنس بدانیم و دچار سردرگمی شویم. مطلق کردن فلسفه اسلامی هم به این معناست که سنت اسلامی بدون خدشه است، و بی کم و کاست باید پذیرفته شود. این خودش با روش متفکران مسلمان که نسبت به آگاهی جدید متواضع بوده اند و با دریافت آن خود به مبتکر و توسعه دهنده آن تبدیل می شدند متفاوت است. ضمن اینکه باورهای ابن سینا درباره علم "یونانی" است و نه متخذ از منابع اسلامی! رد ابن سینا رد سنت اسلامی نیست.
سلام در هم نگاری بر مطلب قبلیتان شرکت کردم:www.aghlojamee.blogfa.com
ارسال یک نظر