۱۳۸۷ مهر ۸, دوشنبه

آيين رسمی بازگشايي دانشگاه ها



امروز که برنامه آغاز سال تحصيلی دانشگاه ها با حضور معاون اول رئيس جمهور را از تلوزيون مشاهده کردم، خاطره سال پيش همين برنامه با حضور دکتر احمدی نژاد برايم زنده شد.

آنروز اگرچه در داخل سالن برگزاری همايش، به دليل حضور مهمانان رسمی که غالبا از اساتيد دانشگاه و مسئولان وزارت علوم بودند اتفاق خاصی نيفتاد، ولی در حواشی برنامه جوادثی رخ داد که حتی توانست به دستاويزی برای رسانه های مخالف دولت تبديل شود.

تقريبا يکی دو روز قبل از برگزاری برنامه، اطلاعيه های تشکل های مخالف دولت در دانشگاه مبنی بر دعوت از دانشجويان برای ابراز اعتراض به رئيس جمهور هنگام حضور او در دانشگاه تهران منتشر شد.

از طرفی دانشجويانی که هر يک به نحوی خود را حامی دولت ميدانستند عزم خود را جزم کردند تا نگذارند که استقبال از رئيس جمهور در آن روز يک طرفه شود.

گرچه من در ساعتهای حضور دکتر احمدی نژاد در سالن نشسته بودم و از اتفاقات بيرون خبری نداشتم، ولی بعد از پايآن برنامه، وضعيت دانشگاه حاکی از يک فضای متشنج در هنگام برگزاری مراسم بازگشايي بود. بعد هم که مشروح ماجرا را از دوستان پرسيدم متوجه شدم که ابتدا دانشجويان موسوم به انجمنی به سمت در ورودی سالن هجوم برده اند و دانشجويان بسيجی هم جلوی آنها را گرفته اند و مختصری درگيری نيز رخ داده است.

وقتی اين واقعه و رويدادهای مشابه را مرور ميکنم متوجه ميشوم که جريان مخالف دولت با حملات غيرمنصفانه و ناهنجار خود به دولت مانع از آن شده است که طيف حاميان دولت فرصتی برای نقد منصفانه دولت به دست آورند؛ و يک نمونه اش فعاليت های دانشجويان اصولگرا است که همواره عمده انرژی خود را صرف دفع حملات تخريبی جريان مخالف کرده اند.

۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

افزايش بودجه پژوهشی، فرصت يا تهديد



يکي از سياست­های دولت خدمتگزار در سال جاری اختصاص يک درصد از بودجه دستگاه­ های اجرايي به مقوله پژوهش است. همچنين اختصاص درصدی از درآمد ناخالص ملی به بودجه پژوهشی يکی از اهداف برنامه چهارم توسعه است. خبرهايي از اين دست گرچه در نگاه اول مسرت بخش و حاکی از اهتمام دولتمردان و مجموعه حاکميت به مساله پژوهش است، ولی روی ديگر سکه آن است که افزايش اعتبارات پژوهشی در فقدان نقشه جامع علمی و هدفگذاری مشخص پژوهشی و تدوين معيارهايي برای سنجش کارآمدی پژوهش های صورت گرفته، حاصلی در بر نخواهد داشت.

به توفيق الهی اين بنده خدا فرصت يافته است که دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در يکی از بهترين مراکز آموزشی-پژوهشی در رشته های فنی-مهندسی سپری نمايد. متاسفانه وقتی توع عملکرد پژوهشی و نحوه انتخاب عناوين رساله های مقطع کارشناسی ارشد و دکترا را مرور مينمايم با واقعيتی تلخ روبرو ميشوم. روش انتخاب پايان نامه ها و طرح های پژوهشی آن است که اساتيد و دانشجويان غالبا به سايتهای دانشگاه ها و موسسات مشهور جهان در زمينه مرتبط خود رجوع کرده و دست به گزينش موضوعاتی ميزنند که در آينده بتواند به انتشار يک يا چند مقاله در همايش ها و مجلات معتبر بين المللی منجر شود؛ و تنها معياری که در اين ميان مورد توجه قرار نميگيرد توجه به اهداف از پيش تعيين شده معين و رفع نيازهای ملی است. ثمره چنين پژوهش هايي در نهايت به ارتقای اعضای هيات علمی از مقطع استادياری و به دانشياری و مقاطع بالاتر و ورود دانشجويان به دانشگاه های برتر جهان خواهد بود؛ بدون آنکه گره ای از مشکلات کشور گشوده شود.

وضعيت توصيفی در مراکز آموزشی و پژوهشی محل تحصيل بنده به همين شکل و يا در ابعادی فاجعه آميزتر در ساير موسسات آموزشی-پژوهشی اين کشور در حال تکرار است.

در انتهای سخن با کمال تاسف بايد اعتراف کرد که تداوم افزايش بودجه پژوهشی بدون هدفگذاری مشخص نه تنها به رفع مشکلات ملی و توسعه دانايي محور منجر نخواهد شد، بلکه تنها نتيجه آن اتلاف منابع ملی خواهد بود.

۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه

در طریق تفکر



يکسال پيش نسخه الکترونيک کتابي با عنوان "در طريق تفکر: مقدمه ای بر فلسفه معاصر"از انتشارات دانشگاه آکسفورد به دستم رسيد. چند روز پيش که از روی تفنن فهرست مطالب، ديباچه و مقدمه اين کتاب را مرور ميکردم به نکات جالبی در ديباچه آن برخوردم. نظر به آنکه نويسنده کتاب به مسائل جالبی درباره آموزش فلسفه، فرهنگ بشری و ... اشاره کرده بود بر آن شدم تا ديباچه کتاب را در دسترس قرار دهم. آنچه در پي مي آيد ترجمه ديباچه کتاب فوق الذکر است.

هنگامی که ميخواهيم درباره موضوعی که سالهاست به صورت تخصصی پيرامون آن به پژوهش پرداخته ايم برای دانشجويان مبتدی سخن بگوييم، چيزهای زيادی ياد ميگيريم؛ و اين يک دليل عمده برای من بود تا کتابی مقدماتی درباره فلسفه معاصر بنويسم. بعد از مدتی که حول جزئيات يک موضوع، پژوهش حرفه ای انجام ميدهيد، اين خطر وجود دارد که ايده کلی خود را نسبت به موضوع از دست بدهيد؛ چنانکه در جنگلی به دليل توجه به درختان از اصل جنگل غافل شويد.

يک گام به عقب و تفکری دوباره پيرامون موضوع و اينکه کار پژوهشی چگونه بر آن تطبيق مي يابد به شما اين امکان را ميدهد که نه تنها ارتباط ميان موضوعات مختلف را باز تشخيص دهيد، بلکه بتوانيد رابطه های جديدی را نيز ايجاد کنيد. از اين رو تدريس در مقطع کارشناسی همچنان مفيد و جذاب است.

چرا من تلاش کرده ام کتابی بنويسم که يک متن قابل اتکا و منظم به عنوان مقدمه ای بر سوالات اصلی و علايق عمده فلسفی در دنيای انگليسی زبان باشد. (البته من بعضی سوالاتي را که خارج از جريانهای اصلی فلسفه بوده اند به دليل اهميتی که برايشان قائلم مطرح کرده ام). يک کتاب فلسفه نبايد انباشته ای از پاسخ های کنونی به سوالات اصلی باشد چرا که فلسفه عمق بخشيدن به فهم ما از سوالات است تا يافتن جواب سوالات.

بنابراين وظيفه اصلی من آماده نمودن مخاطب برای ورود به بحثهای فلسفه معاصر با ترسيم قلمروهای مفهومی بود مه در اين ميان پاسخ بسياری از سوالات نيز بيان شده است. من اميدوارم موفق شده باشم که اين امکان را برای تازه واردان فراهم بياورم تا قلمروهای متعدد فلسفی را بيابند و همچنين کسانی را که ميخواهند موضوعی را با عمق بيشتری دنبال کنند راهنمايي کرده باشم. يک مقدمه ميتواند شروع يک داستان بلند باشد.

من تا کنون در سه قاره مختلف به تدريس فلسفه پرداخته ام؛ و برايم تعجب آور بود که سوالاتی يکسان از فرهنگهای مختلف برميخيزد. من از تمام شاگردانم در قانا، انگليس و ايالات متحده متشکرم: خصوصا از آنهايي که به من براهين جديدی آموختند و يا يک برهان قديمی را به شکلی نوين بيان کردند

۱۳۸۷ مهر ۳, چهارشنبه

نقد کتاب نقد

امروز ظهر يک شماره ناشناس با موبايلم تماس گرفت. ميخواستم گوشي را برندارم ولي گفتم شايد کار مهمي داشته باشد. گوشي را که برميدارم، صداي آن طرف خودش را شهباز معرفي ميکند. ميخواهم گوشي را قطع کنم ولي بي خيال ميشوم. حدود دو ماه پيش به معرفي صادق شهبازي قرار در جلساتي براي نقد کتاب نقد به مديريت همين آقاي شهباز شرکت کنم و البته من هم در جلسه اول شرکت کردم و مثل هميشه با اظهار نظرهاي خاص توجه همه را به خود جلب کردم و قرار شد در جلسه بعدي به تفصيل نظرات خود را بگويم؛ ولي با کامل بي ادبي در جلسه بعد حضور پيدا نکردم و براي آنکه هيچ گونه دسترسي به من وجود نداشته باشد در حوالي زمان برگزاري جلسه موبايل خودم را خاموش کردم.

حالا امروز بعد از حدود پنج ماه اين بنده خدا به من زنگ زده بود و من هم که تازه شب قدر را پشت سر گذاشته بودم و ميخواستم آدم خوبي شوم احساس خجالت ميکردم. و اين احساس شرمندگي وقتي بيشتر شد که گفت آقاي زالي کجا هستيد، ميخواستم هديه اي خدمتتان تقديم کنم. گفتم به چه مناسبتي؟ گفت حضور در جلسه نقد کتاب نقد

از شدت خجالت آب ميشوم.

واقعا بعضي ها چقدر بزرگوارند

در حاشيه: تصميم گرفته ام من بعد در اين وبلاگ کمی مطالب زرد هم منتشر کنم

۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

کجايند آنهايي که



و امشب غربتی سي ساله پايان ميپذيرد ...

از نوف بكالى روايت شده است كه گفت : اميرالمؤ منين اين خطبه را براى ما در كوفه ادا فرمود. و او كه بر سنگى كه جعدة بن هبيره المخزومى براى او نصب كرده بود، ايستاده بود. جبّه اى پشمين بر تن داشت و بند شمشيرش از ليف خرما بود و پاى افزارى از ليف خرما به پاى داشت و نشان سجده بر پيشانيش چون پينه هاى زانوى شتر پيدابود. و چنين فرمود:

...

آگاه باشيد، كه آنچه از دنيا روى آورده بود، پشت كرد و آنچه پشت كرده بود روى آورد. بندگان نيك خدا، عزم رحيل كردند. متاع اندك ناپايدار اين جهان را به نعمت فراوان و پايان ناپذير آخرت فروختند. برادران ما كه خونشان در صفين ريخته شد، اگر امروز زنده نيستند، زيان نكرده اند تا اندوهگين شوند و شرنگ تيره گون جفاى دشمن را بياشامند. به خدا سوگند با خدا ديدار كردند و خدا مزدهايشان را به تمامى داد و پس از ترسان بودن به سراى امانشان درآورد. كجايند برادران من كه قدم در راه نهادند و همراه حق درگذشتند؟ عمار بن ياسر كجاست ؟ ابن تيّهان كجاست ؟ ذوالشهادتين كجاست ؟ كجايند همانندان ايشان ، برادرانمان كه با هم مرگ پيمان بستند و سرهايشان به سوى بدكاران فرستاده شد.

دست در محاسن شريف خود زد و بسيار گريست. سپس فرمود:

دريغا بر برادران من ، كه قرآن تلاوت كردند و آن را نيكو آموختند و در آنچه واجب بود، انديشيدند و بر پايش داشتند و سنت را زنده ساختند و بدعت را ميرانيدند و چون به جهاد دعوت شدند، اجابت كردند و به پيشواى خود اعتماد نمودند و از او پيروى كردند.

جهاد جهاد، اى بندگان خدا. بدانيد كه من امروز لشكر مى آرايم. هر كه خواهد كه با اين سپاه به سوى خدا در حركت آيد به لشكرگاه روى نهد.

نوف گفت : براي فرزندش حسين ( ع ) پرچمي با ده هزار نفر و براي قيس بن سعد در ده هزار و براي ابوايوب انصاري در ده هزار و براي ديگران هر کدام تعدادي ديگر تهيه فرمود . تصميم داشت به صفين بازگردد . و هنوز جمعه نگذشته بود که ابن ملجم جنايتکار به امام ضربت زد. لشکر برگشت و ما همچون گله اي بوديم که شبان خود را از دست داده و گرگان از هر جانب به سرعت به آنها حمله ور شده بودند



۱۳۸۷ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

آيا احکام امضايي مشمول مرور زمان واقع ميشوند؟

در انديشه دينی احکان فقهی به دو دسته تاسيسی و امضايي تقسيم ميشوند. مراد از احکام امضايي آن دسته از دستوراتی است که در جامعه عربي، پيش از ظهور اسلام جريان داشته و با ظهور اسلام با تاييد شارع به عنوان احکام شرعی شناخته شده اند. احکام برده برداری در اين زمره قرار ميگيرد.

دسته دوم احکام، شامل آن دسته از دستوراتی است که با ظهور اسلام برای اولين بار مطرح شده و از آنها تحت عنوان احکام تاسيسی ياد ميشود. احکام نماز، روزه و تقريبا بخش عمده احکام دينی در اين حوزه طبقه بندی ميشوند.

حال يک سوال جدی در اين ميان آن است که آيا احکام تاسيسی مختص به جامعه عربی بوده و بنا به ضروريات آن جامعه مورد تاييد شرع قرار گرفته اند و با تغيير اوضاع اجتماعی از درجه اعتبار ساقط ميشوند يا که به عنوان احکامي فرازمانی در همه اعصار جاری هستند.

برای پاسخ به سوال فوق لازم است يک تقسيم بندی ديگر برای احکام دينی ارائه شود. احکام به اعتبار ديگری به دو دسته منصوص العله و غير منصوص العله تقسيم ميشوند. احکام منصوص العله احکامی هستند که علت آن به صراحت در کلام خدا و سخن معصومين بيان شده است. در اين گونه از احکام به حکم عقل سليم با رفع شدن علت اصل حکم نيز منتفی ميشود. مانند حرمت بازی شطرنج که در دوره ای به علت آنکه آلت قمار شناخته ميشد حکم رايج بوده و امروزه با تغيير شرايط مشمول تغيير در موضوع و حليت شده است.

در مقابل احکام غير منصوص العله دسته ای از احکام هستند که به علت عدم دسترسی به علت بيان شده سوی شارع خارج از حوزه قضاوت عقول انسانی بوده و در همه اعصار به عنوان حکم الهی تعبدا پذيرفته ميشوند.

حال به پاسخ سوال نخست باز ميگرديم. آنچه مسلم است امضايي بودن نميتواند به عنوان معياری برای تغيير حکم در گذر زمان قرار گيرد کما اينکه تاسيسی بودن نيز نميتواند به عنوان معياری برای فرازمانی بودن يک حکم باشد. به عبارت ديگر پذيرش امضايي بودن به عنوان معياری برای تغيير پذيری در اثر مرور زمان مستلزم پذيرش اين حکم است که احکام امضايي تنها با توجه به مقتضيات جامعه عربی تاييد شده اند. حال آنکه دليلی بر اين مدعا وجود ندارد. بسياری از مقتضيات جامعه عرب جاهلی نيازهايي است که در بشر در طول زمان همواره با آن روبرو بوده است. از سوی ديگر تاسيسی بودن نيز نميتواند معياری برای جهانشمولی احکام باشد. چه آنکه حرمت شطرنج يک حکم تاسيسی بوده ولی همين مشمول مرور زمان قرار گرفته و تغيير مي يابد. بنابراين يگانه معيار منطقی برای آنکه بتوان يک حکم را مشمول مرور زمان دانست، منصوص العله بودن توام با رفع علت حکم است.

۱۳۸۷ شهریور ۲۴, یکشنبه

خسته نباشی فرمانده

رويه جاری آن بوده که در اين وبلاگ يادداشتهای خود را با درونمايه های فلسفی درج کنم؛ ولی امروز بنا به اهميت مساله چند جمله ای به بهانه ی پايان مسئوليت سجاد صفارهرندی در بسيج دانشجويي دانشگاه تهران مي نگارم. البته اين يادداشت را مي توان واکنشی برشمرد يا که شرحی بر يادداشت سجاد صفار هرندی در وبلاگش

سجاد صفارهرندی پس از يکسال تلاش بی وقفه و شايد خستگی ناپذير از مسئوليت بسيج دانشجويي کناره گيری کرد تا بتواند با فراغ بال بيشتری به پايان نامه کارشناسی ارشد و ادامه تحصيل در مقطع دکترا بينديشد.

دوران مسئوليت سجاد برای من نيز چون او و بسياری ديگر به ياد ماندنی است. دوره ای که با انتقاد من از برگزاری برنامه چه مثل چمران آغاز شد و شايد در ظاهر با همگامی و همراهی من در برگزاری مراسم سخنرانی خالد مشعل به پايان رسيد.

روزهای مسئوليت سجاد خاطره انگيز است:

روزهايي که پيشنهادهای مختلف او را برای همکاری از سردبيری سايت بسيج دانشگاه و عضويت در شورای تبيين گرفته تا مسئوليت بسيج دانشجويي دانشکده فنی به بهانه های گوناگون نپذيرفتم. و نه به خاطر آنکه مايل به پذيرش مسئوليت و همکاری نبودم بلکه به نظرم در هيچ يک از پيشنهادهايش نمي توانستم استعدادها و توانمندي هايم را به کار بگيرم. و البته او نيز حاضر به ريسک دادن پيشنهادهای ديگر نبود؛ که به ظن خودش همکاری من با او در ساير قسمتها مشکل آفرين بود. جمله ای که گرچه بعدها توسط او تکذيب شد ولی هيچگاه در ادامه راه از ياد من نرفت.

اين بود که شدم همراه و همکار بی عنوان سجاد.

اولين همکاری بر سر پرونده استات اويل رخ داد. انتشار نشريه سپيدار و احضار از سوی مراجع قضايي و باقی قضايا؛

و البته همکاريهايي بعضا نيمه تمام؛ همچون برنامه شانزدهم آذر که به حضور تک جلسه ای من در شورای تبيين محدود شد و يا نامه ای که قرار بود خطاب به رئيس دانشگاه در تحليل و نقد عملکرد او در دوران رياستش بنويسيم.

اين دوران برايم شيرين است که اگرچه زير هيچ مسئوليتی نرفتم ولی اگر قولی دادم به آن وفا کردم.

در يکسال گذشته بيش از ادواری که عضو شورای فرهنگی بسيج دانشگاه بودم در ساختمان مرکز بسيج دانشگاه حضور يافتم و اين خود شاهدی است بر آنکه از همکاری شانه خالی نکردم.

يکی از هيجان انگيز ترين کارهای سال گذشته برگزاری يادبودی برای شهيد عماد مغنيه بود. برنامه ای که حاشيه اش از متن آن پررنگ تر بود و البته هنوز هم که نزديک هشت ماه از برگزاری آن مي گذرد خاطره آن در ذهن بچه ها زنده است. روزی که از سر جوگيری احساس کردم فرعونی را کشته ام و يا به جزای مرگ سياوش سودابه را سر بريده ام!

روزهای سپری شده گرچه مشحون از خاطرات شيرين است ولی يک واقعه تلخ نيز با خود دارد که همواره يادآوری آن تمام شيرينی هايش را تلخ مي کند. مطرح شدنم از سوی بچه ها به عنوان کانديدادی مسئوليت بسيج دانشجويي دانشکده فنی علی رغم آنکه پس از اصرارهای گوناگون هيچ گونه پاسخ و يا واکنش مثبتی به آن نشان نداده بودم و البته تخريبهای ناجوانمردانه زودهنگام. تخريبهايي که شايد هيچگاه نتوان جزئيات آن را بيان کرد. مساله ای که خاطر مرا سخت آشفته کرد تا آنجا که به قطع رابطه من و سجاد و البته بسيج دانشجويي منجر شد. کدورتی که نزديک به سه ماه به درازا کشيد و گرچه سرانجام با پادرميانی مرتضی روحانی و دلجويي سجاد و فاضل خاتمه يافت ولی هرچه بود درست يا غلط زمينه آزردگی مرا از سجاد و مجموعه بچه ها فراهم آورد.

پايان دوره همکاری من با سجاد در کسوت مسئول بسيج دانشگاه، شرکت در اردوی دانش آموزی سازمان بسيج دانشجويي و حضور يک روزه در طرح خدمت رسانی بود. رزوهايي که بي مبالغه از بهترين روزهای فعاليتم در بسيج دانشجويي بود.

واقعه ها همه روزی به خاطره ها تبديل مي شوند. خاطره هايي که مرور آنها مي تواند لبخند بر لبانمان بنشاند يا که برای چند لحظه ای اندوهگينمان کند. ولی از آن مهمتر تجربه ای است که به بهای گذر عمر نصيبمان مي شود.

تجربه ای که گرچه کما هو هو تکرار نمي شود ولی مرور آن مي تواند زمينه ساز درسی برای آينده باشد.

خاطره ها بی هيچ توالی و تعاقبی به ذهن مي آيند:

سجاد حسين نيا، محمد روح الامينی، احمد رضا حسينزاده، فاضل پارساپور، مهدی پيری، رضا فراهانی، مرتضی روحانی، ابراهيم زرگر، حسين لباف، صادق شهبازی، مهدی رعنايي فر، مهدی مقام فر و صد البته محمد سجاد صفارهرندی.

روزهای مسئوليت سجاد در بسيج دانشجويي به پايان رسيد و او مي رود؛ با کوله باری سنگين از بار مسئوليت امانتی که هر انسانی به موجب عهد با مولای خود ناخواسته -و برای برخی ناآگاهانه- بر دوش مي کشد:

خسته نباشی فرمانده!

در حاشيه: اميدوارم در فرصتی ديگر از تجربه پنج ساله حضور در بسيج دانشگاه بگويم.

در حاشيه باز هم: نميدانم چرا ناخود آگاه موقع درج اين متن در وبلاگ اين جمله به ذهنم رسيد. محض خنده گفتم اين انتها اضافه اش کنم: هرندی ميروی و از مژگانت خون خلق ميريزد.


۱۳۸۷ شهریور ۲۳, شنبه

فيلسوف عدالت

جان رالز را ميتوان مشهورترين فيلسوف سياست در قرن بيستم تلقی کرد. وی در سال 1920 در امريکا متولد شد و به سال 2001 در 81 سالگی از دنيا رفت. تاکنون بيش از پنج هزار کتاب و مقاله در شرح و نقد و بررسی انديشه های او منتشر شده است.
عمده تلاش رالز معطوف به تنقيح نظريه ای پيرامون عدالت است که با مبانی ليبراليسم و ايده قرارداد اجتماعی و وضعيت اوليه بشر سازگار باشد.
از نظر او جايگاه و ارزش اصول عدالت در بحث عدالت توزيعی و اجتماعی هم شان و منزلت بحث حقيقت (صدق) در مباحث نظری يا دانش بشری است.
رالز در سال 1958 با انتشار مقاله "عدالت به مثابه انصاف"[1] برای اولين بار به طرح نظريه خويش پيرامون عدالت پرداخت. سپس در سال 1971 با انتشار کتاب مشهور خود "نظريه عدالت"[2] ارکان اصلی نظريه خويش را بيان نمود. آخرين کتاب رالز با عنوان "عدالت به مثابه انصاف"[3] که حاصل ويرايش درس گفتارهای او در دانشگاه هاروارد به کمک يکی از شاگردان اوست در سال 2000 يک سال پيش از مرگ او منتشر شد.
نظريه عدالت رالز آشکارا در مقابل سنت نفع انگاری که در قرائت های مختلف مدت زيادی بر سنت تفکر ليبرالی سيطره داشته، به مخالفت برميخيزد و تحليل و طرح ديگری در دفاع از ليبرال-دموکراسی های موجود ارائه ميدهد. رالز با صراحت بحث در در معنا و تحليل ماهيت عدالت را در کل کتاب خويش به کنار مينهد و مستقيما بحث عدالت محتوايي را محور قرار ميدهد.
جان رالز بيش از چهل سال حول نظريه عدالت خويش انديشيد و در شرح و بسط و اصلاح و پاسخ به نقدهای وارده قلم زد. وی علاوه بر کتابهايي که ذکرشان رفت، دو کتاب "ليبراليسم سياسی"[4] و "مجموعه مقالات"[5] را در سال 1999 برای پاسخ به انتقادات و اصلاح نظريه خود منتشر کرد.
انديشه ورزی رالز را ميتوان به دو دوره تقسيم کرد:
وی در دوره اول اصول عدالت را به عنوان اصولی تصور ميکند که از پشتوانه استدلالی و اخلاقی قابل قبول و قانع کننده برخوردارند و نسخه ای عام برای هرکسی که طالب تاسيس نظام اجتماعی عادلانه است در اختيار مينهد؛ اما در رالز متاخر، اصول عدالت بدون آنکه برخاسته از دکترين فلسفی و اخلاقی خاصی باشد، تنها به عنوان راه حلی سياسی جهت تداوم نظمی که بر محور ارزشهای حاکم بر فرهنگ سياسی معاصر غرب و فرديت ليبرال پذيرفته شده در جوامع ليبرال دموکرات شکل گرفته، مورد تاکيد قرار ميگيرند.
[1]Rawls John, “Justice as fairness”, The Philosophical Review, 57, 1958, pp 164-194.
[2]Rawls John, “A theory of justice”, Oxford university press, 1971.
[3]Rawls John, “Justice as fairness”, Harvard university press, 2000.
[4]Rawls John, “Political liberalism”, Columbia university press, 1993.
[5]Rawls John, “Collected Papers”, edited by Samuel Freeman, Harvard university press, 1999.

آيا با تغيير در سيره عقلا احکام فقهی نيز تغيير ميکنند؟

يک مساله بسيار مهم در علم اصول مساله سيره عقلاست
سيره عقلا به نحوه حل يک مساله بنا به مشرب رايج عقلا تعريف ميشود. به عنوان مثال يکی از مسائل بسيار مهم در علم اصول مساله حجيت ظهور است. حجيت ظهور به اين معناست که ظواهر قرآن به همان نحو که با عقل عرفی فهميده ميشوند دارای حجت بوده و نميتوان به بهانه وجود معانی باطنی از معنای ظاهری آيه صرف نظر کرد. حجيت ظهور بازگشت به دو دليل دارد: يکی آنکه سکوت معصومين در برابر رفتار اصحاب در برداشت از ظاهر آيات به معنای تاييد اين امر بوده و ديگر آنکه سيره عقلا مويد اين مطلب است. يعنی عقلا تا هنگامی قرينه ای برای دلالت يک متن بر غير معنای ظاهری آن نداشته باشند برای آن معنای ظاهری حجيت قائل هستند.
البته بايد به تفاوت معنای دو اصطلاح عقلی و عقلايي توجه داشت. عقلی بدان معناست که يک امر به لحاظ عقلی بديهی است ولی عقلايي به معنای آن است که يک امر گرچه ممکن است به لحاظ عقلی بديهی نباشد ولی بنابر سيره عقلا به دليل قرين به صحت بودن پذيرفته ميشود.
يکی ديگر از مسائل مهم ديگر در علم اصول مساله حجيت خبر واحد است. حجيت خبر واحد بدان معناست که اخبار ثقه رسيده از معصومين گرچه به حد تواتر نرسيده باشد، دارای حجيت است.
ادله حجيت خبر واحد به سه دسته تقسيم ميشود:
آيه نبا
سيره عقلا
سيره معصومين
در اين ميان آنچه بيش ار سه همه مورد تاکيد اصوليين است همان سيره عقلاست. يعنی بنای عقلا بر آن است که خبر واحد را در صورتی که از يک منبع موثق دريافت بدارند به عنوان دليل موثق ميپذيرند.
ولی يک پرسش بسيار مهم در اين ميان آن است که آيا سيره عقلا در مسائل مهم مانند مساله آبرو و خون نيز چنين است. يعنی آيا عقلا خبر واحد ثقه را در مواردی که به آبرو و جان انسانها بازگشت ميپذيرد همچنان به عنوان حجت ميپذيرند؟
نگارنده تا آنجا که در کتاب اصوليين ديده است هيچ گونه استثنايي در حجيت خبر واحد مشاهده نکرده است.
ولی از سويي عقل سليم بشر امروز در چنين مسائلی حجيت خبر واحد ثقه را نميپذيرد.
در اين ميان شايد علت فوق آن باشد که سيره عقلا بديهی عقلی نبوده از اين رو ميتواند در گذر زمان تحول پذيرد.
بنابراين يک پرسش جدی آن است که آيا تحول در سيره عقلا منجر به تحول در احکام فقهی نميشود.

۱۳۸۷ شهریور ۱۶, شنبه

پدیدارشناسی

پديدارشناسی مطالعه ساختار آگاهی به عنوان تجربه­ای از نگاه اول شخص است. ساختار مرکزی اين تجربه التفات – يعنی جهتداری به سمت امر خاص به گونه­ ای که يک تجربه درباره موضوع شناسا باشد– است.

تجربه به سمت يک موضوع شناسا بواسطه محتوا و معنايش (که بازنمايي موضوع شناسا است) به همراه شرايط خاص امکاني جهت مييابد.

پديدارشناسی به مثابه يک نظام در عين جدايي به ساير روشهای کليدی فلسفی مانند هستي شناسي، معرفت شناسي، منطق و فلسفه اخلاق مرتبط است. پديدارشناسی به صور گوناگونی در طول قرنها به کار گرفته شده، ولی به صورت مستقل در قرن بيستم توسط هوسرل، هايدگر، سارتر، مرلوپونتی و ديگران مطرح شده است. مسائل پديدارشناسانه التفات، آگاهی و زاويه ديد اول شخص به عنوان وجه غالب فلسفه ذهن اخير محسوب ميشوند.

پديدارشناسی معمولا با دو روش فهميده میشود: پديدارشناسی به مثابه نظام و به عنوان يک جنبش در تاريخ فلسفه.

روش پديدارشناسی در نگاه اول ميتواند به عنوان مطالعه ساختار تجربه يا آگاهی تعريف شود. در معنای تحت الفظی، پديدارشناسی مطالعه پديدارهاست: ظهور اشيا يا اشيايي که در تجربه ما ظهور ميکنند، يا راهي که ما آنها را تجربه ميکنيم.

جنبش تاريخی پديدارشناسی سنتی فلسفی است که در ابتدای قرن بيستم توسط ادموند هوسرل، مارتين هيدگر، مرلوپونتی، ژان پل سارتر و ديگران به راه افتاده است. در اين جنبش نظام پديدارشناسی به عنوان مبانی صحيح تمامی فلسفه ها جايگاه ارزشمندی يافت. روش و ويژگيهای اين نظام به طور گسترده توسط هوسرل و جانشينانش مورد بحث قرار گرفته و اين بحثها تا امروز تداوم يافته است.

در فلسفه ذهن معاصر، معنای واژه پديدارشناسی به ويژگيهای کيفيات حسی محدود شده است. با اين وجود تجربه ما غنی تر از محتوای حسی آن است.

سنت پديدارشناسی محدوده گسترده ای را از قبيل معنای اشيای مورد تجربه ما، معناداری موضوعات شناسا، رويدادها، ابزارها، جريان زمان، خود و ديگران به عنوان اشيايي که در "زيست-جهان" ما ظهور و تجربه ميشوند در برميگيرد.پديدارشناسی به مثابه يک نظام سنت اصلی فلسفه قاره ای اروپا در قرن بيستم است، همان طور که فلسفه ذهن در مکتب انگليسی-آمريکايي فلسفه تحليلی تطور يافته است. هنوز هم ويژگيهای مبنايي فعاليت های ذهنی ما در اين در سنت مشترکا مورد بررسی است.

پديدارشناسی ساختار انواع گوناگون تجربه از ادراک، تفکر، حافظه، تخيل عاطفه، آرزو، اراده تا آگاهی بدنی، اعمال بدنی و اجتماعی شامل فعاليتهای زبانی را مطالعه ميکند.

ساختار اينگونه از تجربه ها شامل چيزی است که هوسرل آنرا التفات به معنای جهتداری تجربه به سمت اشيا عالم، ميداند. اين ويژگي، ويژگي آگاهی است که همواره آگاهی از چيزی است.

بر طبق پديدارشناسی ابتدايي هوسرل تجربه ما به سمت اشيا فقط از طريق مفاهيم، افکار و ايده هاو تصاوير خاص جهتدار شده است.